اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حالت ده و حیرت ده ای مبدع بیحالت
لیلی کن و مجنون کن ای صانع بیآلت
هوش مصنوعی: ای خالق بینظیر، به من حالتی عطا کن و مرا در حیرت فرو ببر. تو که میتوانی لیلی و مجنون را به وجود آوری، مرا نیز در این حالت قرار بده.
صد حاجت گوناگون در لیلی و در مجنون
فریادکنان پیشت کای مُعطیِ بیحاجت
مُعطی یعنی عطا کننده و بخشنده (فرهنگ معین)
انگشتریِ حاجت مُهریست سلیمانی
رهنست به پیش تو از دست مده صحبت
هوش مصنوعی: انگشتی که بر آن مهر سلیمانی است، نشان دهنده حواستی که در ارتباط با خیر و برکت دارد، به دست نیاوردهای و نباید آن را از دست بدهی.
بگذشت مهِ توبه آمد به جهان ماهی
کاو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت
هوش مصنوعی: عصر توبه به پایان رسیده است و اکنون زمان ظهور ماهی است که میتواند به سرعت و به شدت صد توبه را بشکند و به سوزاند.
ای گیج سری کان سر گیجیده نگردد ز او
وی گول دلی کان دل یاوه نکند نیت
هوش مصنوعی: ای سر طبیعت، کسی که در گیجی و سردرگمی به سر میبرد، نمیتواند از آن خارج شود. و ای دل ناتوان، این دل هرگز نمیتواند نیت بیمعنی و بیهدف کند.
ما لنگ شدیم این جا بربند درِ خانه
چرنده و پرنده لنگند در این حضرت
هوش مصنوعی: ما در اینجا متوقف شدهایم، در حالی که حیوانات و پرندگان دیگر در این مکان دچار مشکل هستند و نمیتوانند به راحتی حرکت کنند.
ای عشق توی کلی هم تاجی و هم غلی
هم دعوت پیغامبر هم ده دلی امت
ده دلی یعنی تشویش
از نیست برآوردی ما را جگری تشنه
بردوختهای ما را بر چشمه این دولت
هوش مصنوعی: از عدم و نبود، ما را به وجود آوردی و اکنون در حالی که جگرمان تشنه است، ما را به چشمهی این نعمت کشاندهای.
خارم ز تو گل گشته و اجزا همه کل گشته
هم اول ما رحمت هم آخر ما رحمت
هوش مصنوعی: من از عشق تو به گلی تبدیل شدهام و اجزای وجودم یکپارچه شدهاند. در آغاز و پایان این رابطه، تنها رحمت و محبت وجود دارد.
در خار ببین گل را بیرون همه کس بیند
در جزو ببین کل را این باشد اهلیت
«بیرون همهکس بیند» یعنی همهکس میتواند ظاهر را ببیند
در غوره ببین می را در نیست ببین شیء را
ای یوسف در چه بین شاهنشهی و ملکت
هوش مصنوعی: در دانهدانهی انگور، شرابی را مشاهده کن که در حقیقت وجود ندارد، ای یوسف! ببین که پادشاهی و سلطنت را در چه چیزی میبینی.
خاری که ندارد گل در صدر چمن ناید
خاکی ز کجا یابد؟ بیروح سر و سبلت
هوش مصنوعی: به خاری که گل ندارد، نمیتوان در باغچه جایی پیدا کرد. این خاکی که در آن است، از کجا میتواند رشد کند؟ این بیانگر این است که بدون روح و زندگی، هیچ زیبایی و شکوهی وجود ندارد.
کف میزن و زین میدان تو منشاء هر بانگی
کاین بانگِ دو کف نبود بیفرقت و بیوصلت
هوش مصنوعی: به شادی و هیجان بپرداز و بدان که هر صدایی که به گوش میرسد، از دلِ جدایی و دوری نشأت میگیرد و هیچ صدای شادی واقعی بدون پیوند و نزدیکی وجود ندارد.
خامش که بهار آمد گل آمد و خار آمد
از غیب برون جسته خوبان جهت دعوت
هوش مصنوعی: سکوت کن، چون بهار فرارسیده و گلهای زیبا و خارها هم آمدهاند. زیباییها از عالم غیب نمایان شدهاند تا توجه ما را جلب کنند.
حاشیه ها
خارم ز تو گل گشته و اجزا همه کل گشته...
صد حاجتِ گوناگون در لیلی و در مجنون
فریاد کُنان پیشت کای مُعطیِ بی حاجت: ...
انگشتریِ حاجت، مُهریست سلیمانی
رهنست به پیشِ تو، از دست مده صحبت
***
بُگذشت مهِ توبه، آمد به جهان ماهی [ایهام: ماه]
کو بشکند و سوزد صد توبه به یک ساعت
***
ای گیجِ سری کان سر گیجیده نگردد او
وی گولِ دلی کان دل یاوه نکند نیّت [گول = سرگردان و گم شده]
***
ای عشق تویی کلّی، هم تاجی و هم غُلّی
هم دعوتِ پیغمبر، هم دَه دِلیِ امّت [تضاد: ده دلی = دلواپسی و پریشانی]
***
خارم ز تو گل گشته، و اجزا همه کُل گشته
هم اوّلِ ما رحمت، هم آخرِ ما رحمت [رحمت = رحمِ تو]
در خار ببین گل را، بیرون (را) همهکس بیند
در جزء ببین کُل را، این باشد ( ُ) اهلیّت
در غوره ببین مِی را، در نیست ببین شی را
ای یوسفِ در چه بین شاهنشهی و مُلکت [ملکت = ملکات]
خاری که ندارد گل، در صدرِ چمن ناید [ناید = نیاید]
خاکی ز کجا یابد بی روح سر و سِبلت [سبلت = سیبیل]
کف میزن و زین میدان تو منشاء هر بانگی [زین = از اینجا، از این کف زدن]
کین بانگِ دو کف، نبوَد بی فرقت و بی وصلت [یعنی بدون جدا شدن و به هم رسیدنِ دو دست به وجود نمیاد]