غزل شمارهٔ ۳۲۴
درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت
درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت
صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی را
که یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت
کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینی
که وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت
چو بر میآید این آتش فغان میخیزد از عالم
امانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت
جهان از ترس میدرد و جان از عشق میپرد
که مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت
غزل شمارهٔ ۳۲۳: آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدتغزل شمارهٔ ۳۲۵: که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت
درآ تا خانه هستی بپردازم همین ساعت
هوش مصنوعی: بیا، تا من لباس ظاهریام را کنار بگذارم. همین حالا بیا، تا به عالم وجود و هستی بپردازم.
صلا زن پاکبازی را رها کن خاک بازی را
که یک جان دارم و خواهم که دربازم همین ساعت
هوش مصنوعی: به صدای یک انسان پارسا و نیکو گوش بده و از بازیهای مادی و دنیوی دست بکش. من تنها یک زندگی دارم و میخواهم همین حالا پردهها را کنار بزنم و به دنیای دیگر بروم.
کمان زه کن خدایا نه که تیر قاب قوسینی
که وقت آمد که من جان را سپر سازم همین ساعت
هوش مصنوعی: خدایا، کمان را به قوس درآور و تیر را آماده کن، زیرا زمانی که moment نیاز باشد که جانم را فدای چیزی کنم، باید همین حالا این کار انجام شود.
چو بر میآید این آتش فغان میخیزد از عالم
امانم ده امانم ده که بگدازم همین ساعت
هوش مصنوعی: زمانی که این آتش شعله میکشد، فریاد و نالهام به آسمان میرود. از دنیا به من پناه بده، چرا که میترسم همین الان بسوزم و نابود شوم.
جهان از ترس میدرد و جان از عشق میپرد
که مرغان را به رشک آرم ز پروازم همین ساعت
هوش مصنوعی: جهان به خاطر ترس دچار درد و رنج میشود و جان انسان به خاطر عشق پرواز میکند. من هم اکنون میخواهم پرواز کنم و دیگران را به خاطر این توانایی به حسادت وا دارم.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"(نامعلوم) (۰۷:۳۲ - ۰۸:۴۶) نوازندگان: درویش امیر حیاتیخواننده آواز: درویش امیر حیاتی سراینده شعر آواز: مولوی (قطعه) مطلع شعر آواز: جهان از ترس می درد و جان از عشق می پرد"
(آلبوم گلهای جاویدان » شمارهٔ ۱۳۸)
حاشیه ها
1396/03/17 18:06
نادر..
دیشب رها بودم، رها!
از خویش و ما، بودم رها
آن شاهِ عالم آن خدا
شد رهنما، بودم رها
در دل خیالش بُد مرا
در سر هوا، بودم رها
نور سما، پر جلوه ها
ز آئینه ها، بودم رها
زآتش ز خاک آب و هوا
از هر جدا، بودم رها
این جا کجا؟ آن جا کجا؟
هر جا کجا؟ بودم رها....
1397/05/21 23:08
Lira
کمان زه کن خدایانه که تیر قاب قوسینی