غزل شمارهٔ ۳۱۸۰
اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
اخلایی اخلایی، مرا جانیست سودایی
چو طوفان بر سرم بارد، غم و سودا ز بالایی
و قولوا: « ایها المولی، الا یا نظرةالدنیا
فجدلی نظرة احیا، اذا ما شت ابقایی
اخلایی اخلایی،بشویید از دل من دست
کزین اندیشه دادم دل به دست موج دریایی
یقول العشق لی یا هو فصیحا فاتحا فاه
فمالم تأت لقیاه متی تفرح بلقایی؟!
اخلایی اخلایی، خبر آن کارفرما را
که سخت از کار رفتم من، مرا کاری بفرمایی
فجد بالروح یا ساقی، و رو منه اشواقی
ولا تبق لنا باقی، سوی تصویر مولایی
اخلایی اخلایی، امانت دست من گیرید
که مستم، ره نمیدانم، بدان معشوق زیبایی
فجد بالراح لی شکرا، ولا تبق لنا فکرا
فها ان لم تکن صرفا، فما زجه ببلوایی
اخلایی اخلایی، به کوی او سپاریدم
بران خاکم بخسبانید کن سرمهست و بینایی
الا یا ساقی الواهب، ادر من خمرة الراهب
فلا ندری منالذاهب، ولا ندری منالجایی
اخلایی اخلایی خبر جان را که میدانم
که تو بر راه اندیشه حریفان را همی پایی
مغانی الروح! غنوالی، وبالاوتار طنوالی
و بالالحان حنوالی غنا کم صفو مغنایی
اخلایی اخلایی، که هر روزی یکی شوری
به کوی لولیان افتد، ازان لولی سرنایی
و تبریزا صفوالیها، و شمسالدین تالیها
فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
و قولوا ان ادوایی قد استولت لافنایی
هوش مصنوعی: ای دوستان! ای دوستان! مرا در پیش محبوبم راهنمایی کنید و بگویید که دردهای من بر من چیره شده و مرا بیتاب کرده است.
اخلایی اخلایی، مرا جانیست سودایی
چو طوفان بر سرم بارد، غم و سودا ز بالایی
هوش مصنوعی: دنبال کسی هستم که به من احساس زندگی دهد، همچنان که طوفان بر من میبارد، غم و اندوه بر سرم سنگینی میکند.
و قولوا: « ایها المولی، الا یا نظرةالدنیا
فجدلی نظرة احیا، اذا ما شت ابقایی
هوش مصنوعی: بگو: «ای سرور من، آیا نگاه به دنیا مسبب بحث و جدل نیست؟ نگاهت مانند نگاهی است که جان دوبارهای به من میبخشد، زمانی که بارانهای زندگی بر من ببارند.»
اخلایی اخلایی،بشویید از دل من دست
کزین اندیشه دادم دل به دست موج دریایی
هوش مصنوعی: ای دل، ای دل، از دل من این افکار را دور کن، زیرا من با این اندیشه، دل در دستان امواج دریا سپردهام.
یقول العشق لی یا هو فصیحا فاتحا فاه
فمالم تأت لقیاه متی تفرح بلقایی؟!
هوش مصنوعی: عشق به من میگوید: چرا نمیروی تا او را ببینی؟ وقتی ملاقاتش برایت شادی به ارمغان میآورد، چرا باز هم انتظار میکشی؟
اخلایی اخلایی، خبر آن کارفرما را
که سخت از کار رفتم من، مرا کاری بفرمایی
هوش مصنوعی: ای دوستان، خبر آن کارفرما را به من برسانید که من خیلی از کار خسته شدهام، لطفاً کاری برایم بکنید.
فجد بالروح یا ساقی، و رو منه اشواقی
ولا تبق لنا باقی، سوی تصویر مولایی
هوش مصنوعی: ای ساقی، به شادابی روح من بپاش، و مرا از اشتیاقم رها کن. چیزی جز تصویر محبوبم برای ما باقی نگذار.
اخلایی اخلایی، امانت دست من گیرید
که مستم، ره نمیدانم، بدان معشوق زیبایی
هوش مصنوعی: ای همدم عزیز، لطفاً امانت خود را به من بسپارید؛ چرا که در حال مستی هستم و نمیدانم به کجا بروم، اما زیبایی تو راه را روشن میکند.
فجد بالراح لی شکرا، ولا تبق لنا فکرا
فها ان لم تکن صرفا، فما زجه ببلوایی
هوش مصنوعی: بنوت بر نیکی و شکرگزاری، و از ما افکار خاکی نگذار؛ اگر این موضوع فقط دنیوی است، پس در چه دردسری غرق شویم؟
اخلایی اخلایی، به کوی او سپاریدم
بران خاکم بخسبانید کن سرمهست و بینایی
هوش مصنوعی: در اینجا گوینده از دلتنگی و حسرت یاد میکند. او به کسی اشاره دارد که در کوی او دراز کشیده و به خاک سپرده شده است. همچنین، به سرمه و بینایی اشاره میکند، که نمادی از زیبایی و عشق است. بهطور کلی، احساس افسوس و آرزوی وصال در این متن مشهود است.
الا یا ساقی الواهب، ادر من خمرة الراهب
فلا ندری منالذاهب، ولا ندری منالجایی
هوش مصنوعی: ای ساقی بخشنده، می را به ما بده! چرا که نمیدانیم کجا میرویم و چه بر سرمان میآید.
اخلایی اخلایی خبر جان را که میدانم
که تو بر راه اندیشه حریفان را همی پایی
هوش مصنوعی: دوست من، به من خبر بده که حال دل را میدانم، که تو در راه تفکر، رقبای خود را به خوبی زیر نظر داری.
مغانی الروح! غنوالی، وبالاوتار طنوالی
و بالالحان حنوالی غنا کم صفو مغنایی
هوش مصنوعی: ای روح! با نغمهها و صدای خوش، دل را شاد میکنی و با آهنگهای لطیف، احساسات را به اوج میرسانی. آواز تو همچون صفای کارخوان است.
اخلایی اخلایی، که هر روزی یکی شوری
به کوی لولیان افتد، ازان لولی سرنایی
هوش مصنوعی: در هر روز کسانی از محلههای پایینتر وارد محلهی ما میشوند و از آنها یکی با نواختن ساز خاصی توجه به خود جلب میکند.
و تبریزا صفوالیها، و شمسالدین تالیها
فهو مولی موالیها، و مولا کل علیایی
هوش مصنوعی: تبریز و صفا، شمسالدین و مولا، همگی نشاندهندهی بزرگی و مقام والای شخصیتهایی هستند که به نوعی در ارتباط با یکدیگرند و هر کدام نمایانگر مقام و منزلتی در میان خود و در جامعه هستند. این اشخاص به عنوان سروران و بزرگانی در میان مردم شناخته میشوند و احترام و محبت خاصی را از سوی دیگران جلب کردهاند.
اخلایی اخلایی، زبان پارسی میگو
که نبود شرط در حلقه، شکر خوردن به تنهایی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که برقراری ارتباط و گفتگو به زبان فارسی برای او اهمیت دارد. او بیان میکند که اگر شرطی برای برقراری ارتباط وجود نداشته باشد، لذت و شیرینی در تنهایی به معنای واقعی خود احساس نمیشود. در واقع، شیرینی زندگی و ارتباطات انسانی تنها زمانی به وجود میآید که ما بتوانیم به راحتی با یکدیگر صحبت کنیم و احساسات خود را به اشتراک بگذاریم.
حاشیه ها
1399/07/20 15:10
بی نشان
برآن خاکم بخسبانید کان سرمه ست و بینایی