غزل شمارهٔ ۳۱۵
چشمها وا نمیشود از خواب
چشم بگشا و جمع را دریاب
بنگر آخر که بیقرار شدست
چشم در چشم خانه چون سیماب
گشت شب دیر و خلق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب
هم سیاهی و هم سپیدی چشم
از می خواب هر دو گشت خراب
جمله اندیشهها چو برگ بریخت
گرد بنشست بر همه اسباب
عقل شد گوشهای و میگوید
عقل اگر آن تست هین دریاب
بنگی شب نگر که چون دادست
جمله خلق را از این بنگاب
چشم در عین و غین افتادست
کار بگذشت از سؤال و جواب
آن سواران تیزاندیشه
همه ماندند چون خران به خلاب
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشمها وا نمیشود از خواب
چشم بگشا و جمع را دریاب
هوش مصنوعی: چشمانت را از خواب بیدار کن و به اطراف نگاه کن تا همه را بشناسی و درک کنی.
بنگر آخر که بیقرار شدست
چشم در چشم خانه چون سیماب
هوش مصنوعی: نگاه کن که چگونه چشمها در اندرونی بیقرار و مضطرب شدهاند، گویی که در حالتی شبیه به جیوه هستند.
گشت شب دیر و خلق افتادند
چون ستاره میانه مهتاب
هوش مصنوعی: شب دیر شده و مردم مانند ستارهها در میان تابش ماه قرار گرفتهاند.
هم سیاهی و هم سپیدی چشم
از می خواب هر دو گشت خراب
هوش مصنوعی: چشمها با نوشیدن می، هم سیاه و هم سفید شدند و خراب گشتند.
جمله اندیشهها چو برگ بریخت
گرد بنشست بر همه اسباب
هوش مصنوعی: تمام فکرها مانند برگها که بر زمین ریخته شدهاند، بر روی همه چیز نشستهاند.
عقل شد گوشهای و میگوید
عقل اگر آن تست هین دریاب
هوش مصنوعی: عقل به گوشهای رفته و میگوید: اگر تو خود آن هستی، پس آن را بشناس و درک کن.
بنگی شب نگر که چون دادست
جمله خلق را از این بنگاب
هوش مصنوعی: نگاه کن به شب، که چطور همه موجودات را تحت تأثیر خود قرار داده است.
چشم در عین و غین افتادست
کار بگذشت از سؤال و جواب
هوش مصنوعی: چشم به زیبایی و راز عمیق آن خیره شده و دیگر نیازی به پرسش و پاسخ نیست، همه چیز روشن شده است.
آن سواران تیزاندیشه
همه ماندند چون خران به خلاب
هوش مصنوعی: سواران باهوش و هوشیار همه ماندند و مانند خرها در باتلاق گرفتار شدند.