گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۲۹

رضیت بما قسم‌الله لی
و فوضت امری دلی خالقی
لقد احسن‌الله فیما مضی
کذالک یحسن فیما بقی
ایا ساقی جان هر متقی
بگردان چو مردان، می راوقی
بخر جان و دلرا ز اندیشها
که بر جانها حاکم مطلقی
بهشت رخت گر تجلی کند
نه دوزخ بماند، نه در وی شقی
اگر تو گریزی ز ما، سابقی
ور از تو گریزیم، تولا حقی
میان شب و روز فرقی نماند
چو ماهت نه غربیست، نی مشرقی
به صد لابه مخمور را می دهی
کی دیدست ساقی بدین مشفقی؟!
شراب سخن بخش رقاص کن
که گردد کلوخ از تفش منطقی
چو حق گول جستست و قلب سلیم
دلا زیرکی می‌کنی؟ احمقی
ز فکرت دل و جان گر آرام داشت
چرا رفت در سکر و در موسقی؟!
تو تنها چرایی اگر خوش خویی؟!
تو عذرا چرایی اگر وامقی؟!
جعل وش ز گل خویشتن در کشی
همان چرک می‌کش، بدان لایقی
همه خارکس دان، اگر پادشاست
بجز خار خار، و غم عاشقی
خمش کن، ببین حق را فتح باب
چهددر فکرت نکتهٔ مغلقی؟!

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رضیت بما قسم‌الله لی
و فوضت امری دلی خالقی
هوش مصنوعی: به آنچه خداوند برای من مقدر کرده است راضی‌ام و کار خود را به او سپرده‌ام، ای خالق دل من.
لقد احسن‌الله فیما مضی
کذالک یحسن فیما بقی
هوش مصنوعی: خداوند در گذشته کارهای نیکو انجام داده است و همین‌طور در آینده نیز کارهای نیکو خواهد کرد.
ایا ساقی جان هر متقی
بگردان چو مردان، می راوقی
هوش مصنوعی: ای ساقی، جان هر پرهیزکار را به گردش می‌آور، مانند مردان واقعی.
بخر جان و دلرا ز اندیشها
که بر جانها حاکم مطلقی
هوش مصنوعی: خودت را از فکر و خیال رها کن و به زندگی‌ات توجه کن، چرا که افکار بر زندگی‌ات تسلط دارند.
بهشت رخت گر تجلی کند
نه دوزخ بماند، نه در وی شقی
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و جلوه بهشت ظهور کند، نه جهنم باقی می‌ماند و نه کسی در آن رنج می‌کشد.
اگر تو گریزی ز ما، سابقی
ور از تو گریزیم، تولا حقی
هوش مصنوعی: اگر تو از ما دور شوی، ما هم از تو دور خواهیم شد، و این دوری برای ما حقی را به دنبال دارد.
میان شب و روز فرقی نماند
چو ماهت نه غربیست، نی مشرقی
هوش مصنوعی: در بین شب و روز تفاوتی وجود ندارد، زیرا تو نه به سمت غربی و نه به سمت شرقی هستی.
به صد لابه مخمور را می دهی
کی دیدست ساقی بدین مشفقی؟!
هوش مصنوعی: با زار و نیاز فراوان، شراب‌نوش را به سادگی می‌دهی، آیا کسی ساقی را با این مهربانی و توجه دیده است؟
شراب سخن بخش رقاص کن
که گردد کلوخ از تفش منطقی
هوش مصنوعی: شراب را به سخن می‌آور و شادی را به همراه برقص، تا اینکه کلوخ‌ها از حرارت منطق به تهی تبدیل شوند.
چو حق گول جستست و قلب سلیم
دلا زیرکی می‌کنی؟ احمقی
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت را جستجو می‌کنی و دل پاکی داری، چرا به زیرکی‌های خود می‌پردازی؟ آیا این نوعی نادانی نیست؟
ز فکرت دل و جان گر آرام داشت
چرا رفت در سکر و در موسقی؟!
هوش مصنوعی: اگر دل و جان از فکر آسوده و آرام بودند، پس چرا به حالت شگفتی و سرمستی رفتند و در موسیقی غرق شدند؟
تو تنها چرایی اگر خوش خویی؟!
تو عذرا چرایی اگر وامقی؟!
هوش مصنوعی: تو تنها دلیل خوبی‌ات چیست؟ تو عذرا چه دلیلی دارد که این‌گونه بی‌تاب باشد؟
جعل وش ز گل خویشتن در کشی
همان چرک می‌کش، بدان لایقی
هوش مصنوعی: اگر از سران خود و زیبایی‌هایت استفاده کنی، همان لکه‌ای را که می‌کشی، نشان دهنده‌ی شایستگی توست.
همه خارکس دان، اگر پادشاست
بجز خار خار، و غم عاشقی
هوش مصنوعی: همه بر درد و رنج عشق آگاه هستند، اگرچه پادشاه هستند، جز درد خار و غم عاشقی.
خمش کن، ببین حق را فتح باب
چهددر فکرت نکتهٔ مغلقی؟!
هوش مصنوعی: سکوت کن و ببین که حق چه راهی را برای ورود به افکارت باز کرده است؛ آیا در ذهنت نکته‌ای پیچیده وجود دارد؟

حاشیه ها

1395/09/09 12:12
سعید

مصرع دوم بیت اول:
و فوضت امری "الی" خالقی
( و کارهایم را "به" خالقم سپردم)