گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۱۹

نشانت کی جوید که تو بی‌نشانی
مکانت کی یابد که تو بی‌مکانی
چه صورت کنیمت که صورت نبندی
که کفست صورت به بحر معانی
از آن سوی پرده چه شهری شگرفست
که عالم از آن جاست یک ارمغانی
به نو نو هلالی به نو نو خیالی
رسد تا نماند حقیقت نهانی
گدارو مباش و مزن هر دری را
که هر چیز را که بجویی تو آنی
دلا خیمه خود بر این آسمان زن
مگو که نتانم بلی می‌توانی
مددهای جانت همه ز آسمانست
از آن سو رسیدی همان سوی روانی
گمان‌های ناخوش برد بر تو دل‌ها
نداند که تو حاضر هر گمانی
به چه عذر آید چه روپوش دارد
که تو نانبشته غرض را بخوانی
خنک آن زمانی که ساقی تو باشی
بریزی تو بر ما قدح‌های جانی
ز سر گیرد این دل عروج منازل
ز سر گیرد این تن مزاج جوانی
خنک آن زمانی که هر پاره ما
به رقص اندرآید که ربی سقانی
گرانی نماند در آن جا و غیری
که گیرد سر مست از می گرانی
به گفت اندرآیند اجزای خامش
چنان که تو ناطق در آن خیره مانی
چه‌ها می‌کند مادر نفس کلی
که تا بی‌لسانی بیابد لسانی
ایا نفس کلی به هر دم کیاست
کیت می‌فرستد به رسم نهانی
مگو عقل کلی که آن عقل کل را
به هر دم کسی می‌کند مستعانی
که آن عقل کلی شود جهل کلی
گر آبی نیاید ز بحر عیانی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشانت کی جوید که تو بی‌نشانی
مکانت کی یابد که تو بی‌مکانی
هوش مصنوعی: کسی که نشانی از تو نمی‌یابد، چگونه می‌تواند تو را جستجو کند؟ و چگونه می‌تواند جایی از تو بیابد، در حالی که تو در هیچ مکانی حضور نداری؟
چه صورت کنیمت که صورت نبندی
که کفست صورت به بحر معانی
هوش مصنوعی: هر شکل و ظاهری که برای تو بسازم، باز هم نمی‌تواند تمام واقعیت و عمق وجودت را نشان دهد، زیرا دنیای معنایی و حقیقت در دریاچه‌ای از معانی فراتر از ظاهر است.
از آن سوی پرده چه شهری شگرفست
که عالم از آن جاست یک ارمغانی
هوش مصنوعی: در سوی دیگر پرده، شهری عظیم و حیرت‌انگیز وجود دارد که همه چیز از آنجا آغاز می‌شود.
به نو نو هلالی به نو نو خیالی
رسد تا نماند حقیقت نهانی
هوش مصنوعی: با هر تغییر و تازگی، افکار و آرزوهای جدیدی به دست می‌آید تا دیگر چیزی از حقیقت پنهان نماند.
گدارو مباش و مزن هر دری را
که هر چیز را که بجویی تو آنی
هوش مصنوعی: به هر در و ورودی نرو و هر چیزی را که جستجو می‌کنی، در همان جایی که هستی پیدا خواهی کرد.
دلا خیمه خود بر این آسمان زن
مگو که نتانم بلی می‌توانی
هوش مصنوعی: ای دل، خیمه‌ات را در این آسمان بزن و نگو که نمی‌توانی، زیرا می‌توانی.
مددهای جانت همه ز آسمانست
از آن سو رسیدی همان سوی روانی
هوش مصنوعی: کمک‌ها و انرژی‌های زندگی‌ات همه از آسمان و از عالم بالا می‌آید. از آن سوی که به اینجا رسیده‌ای، به جایی نزدیک روح و جانت وصل شده‌ای.
گمان‌های ناخوش برد بر تو دل‌ها
نداند که تو حاضر هر گمانی
هوش مصنوعی: نگرانی‌ها و اندیشه‌های ناپسند در دل‌ها دربارهٔ تو وجود دارد، اما کسی نمی‌داند که تو همیشه در دسترس هر گونه تصور و گمانی هستی.
به چه عذر آید چه روپوش دارد
که تو نانبشته غرض را بخوانی
هوش مصنوعی: به چه بهانه‌ای می‌توانی از او پنهان شوی؛ وقتی که تو بدون نوشتن مقصود، آن را می‌خوانی؟
خنک آن زمانی که ساقی تو باشی
بریزی تو بر ما قدح‌های جانی
هوش مصنوعی: چه خوب است وقتی که تو به عنوان ساقی در کنار ما هستی و جام‌های جان‌افزایی را بر روی ما می‌ریزی.
ز سر گیرد این دل عروج منازل
ز سر گیرد این تن مزاج جوانی
هوش مصنوعی: دل من به آسمان می‌رود و می‌کوشد تا به اعلی‌ترین مراحل برسد، و این بدن جوان من نیز با حال خوش و سرزندگی، شادابی را تجربه می‌کند.
خنک آن زمانی که هر پاره ما
به رقص اندرآید که ربی سقانی
هوش مصنوعی: زمانی خوش و دل‌انگیز خواهد بود که هر قسمت از وجود ما به رقص درآید و ما در حال شادمانی و سرمستی باشیم.
گرانی نماند در آن جا و غیری
که گیرد سر مست از می گرانی
هوش مصنوعی: اگر در آنجا چیزی گران نشود، تنها کسی که از نوشیدنی مست می‌شود، همان است که به زندگی دیگران توجه ندارد.
به گفت اندرآیند اجزای خامش
چنان که تو ناطق در آن خیره مانی
هوش مصنوعی: اجزای خاموش به درون می‌آیند و تو به گونه‌ای در آن‌ها مبهوت می‌مانی، مانند آنکه خودت به سخن آمده‌ای.
چه‌ها می‌کند مادر نفس کلی
که تا بی‌لسانی بیابد لسانی
هوش مصنوعی: مادر نفس کلی کارهای زیادی انجام می‌دهد تا کسی که زبان ندارد، زبان پیدا کند.
ایا نفس کلی به هر دم کیاست
کیت می‌فرستد به رسم نهانی
هوش مصنوعی: آیا نفس کلی در هر لحظه چه حکمت و رازهایی را به ما منتقل می‌کند که به طور پنهانی است؟
مگو عقل کلی که آن عقل کل را
به هر دم کسی می‌کند مستعانی
هوش مصنوعی: نگو که عقل کل وجود دارد، چرا که هر لحظه کسی به آن تکیه می‌کند و از آن مدد می‌گیرد.
که آن عقل کلی شود جهل کلی
گر آبی نیاید ز بحر عیانی
هوش مصنوعی: اگر عقل جامع و کامل باشد، به ignorance (جهل) تبدیل می‌شود، مگر اینکه آبی از دریای حقیقت و علم به آن برسد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱۱۹ به خوانش هانیه سلیمی

حاشیه ها

1396/06/23 14:08
هانیه سلیمی

در بیت آخر: "که آن عقل کلی شود عقل کلی، گر آبی نیاید ز بحر عیانی"
با توجه به معنای بیت و بیت پیشین؛ قرائت آقای پرویز شهبازی -در برنامه گنج حضور،شماره450 صحیح تر به نظر میرسد.
به این صورت که: " که آن عقل کلی، شود جهل کلی/ گر آبی نیابد ز بحر معانی".
از آنجایی که نسخه ی چاپ امیرکبیر غزلیات شمس به تصحیح استاد فروزانفر، سرشار از اغلاط تایپی و چاپی ست؛ پُر بیراه نیست که این بیت در اصل همانطور باشد که آقای شهبازی می خواند.
پیوند به وبگاه بیرونی
برای جستجوی بیشتر به سراغ گزیده غزلیات شمس شفیعی کدکنی رفتم، این غزل را میان گزیده ها نیافتم.

1402/02/11 21:05
Mahmood Shams

درود خانم سلیمی گرامی

سپاس از خوانش زیباتون عالی بود

فقط بیت :

مددهای جانت همه ز آسمانست

از آن سو رسیدی همان سوی روانی

 

کلمه روانی طور دیگری بیان شد 

آیا این کلمه هم در نسخه های چاپی متفاوت است !؟

البته روانی بهتر و درست تر به نظر می رسد