گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۹۸

ترش ترش بنشستی بهانه دربستی
که ندهم آبت زیرا که کوزه بشکستی
هزار کوزه زرین به جای آن بدهم
مگیر سخت مرا ز آنچ رفت در مستی
تو را که آب حیاتی چه کم شود کوزه
چه حاجت آید جان و جهان چو تو هستی
بیا که روز عزیزست مجلسی برساز
ولی چو دوش مکن کز میان برون جستی
پریر رفتم سرمست تو به خانه عشق
به خنده گفت بیا کز زحیر وارستی
هزار جان بفزودی اگر دلی بردی
هزار مرهم دادی اگر تنی خستی
چرا نگیرم پایت که تاج سرهایی
چرا نبوسم دستت که صاحب دستی
دلا میی بستان کز خمارها برهی
چنین بتی بپرست ای صنم چو بپرستی
برو دلا به سعادت به سوی عالم دل
به شکر آنک به اقبال و بخت پیوستی
خموش باش اگر چه که جمله سیمبران
به آب زر بنویسند هر چه گفتستی
ضیای حق و امام الهدی حسام الدین
مجیر خلق به بالای روح از این پستی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترش ترش بنشستی بهانه دربستی
که ندهم آبت زیرا که کوزه بشکستی
هوش مصنوعی: نشسته‌ای با چهره‌ای ناخوشایند و بهانه‌گیری می‌کنی که من آب نده‌ام، اما بدان که اگر با بی‌احتیاطی کوزه را بشکنی، نخواهم توانست آبی به تو بدهم.
هزار کوزه زرین به جای آن بدهم
مگیر سخت مرا ز آنچ رفت در مستی
هوش مصنوعی: اگر هزار کوزه طلا به جای آنچه در دل دارم به تو بدهم، خواهش می‌کنم مرا سخت نگیر، چرا که آنچه در مستی از دست رفته، برایم اهمیت بیشتری دارد.
تو را که آب حیاتی چه کم شود کوزه
چه حاجت آید جان و جهان چو تو هستی
هوش مصنوعی: وقتی تو خود آب حیات هستی، دیگر چه نیازی به کوزه و ظرف است؟ جان و جهان در حضور تو به معنای واقعی خودشان می‌رسند.
بیا که روز عزیزست مجلسی برساز
ولی چو دوش مکن کز میان برون جستی
هوش مصنوعی: بیایید که امروز روز خوبی است و جشنی برپا کنیم، اما مانند دیشب کاری نکن که ناگهان از جمع کنار بروید.
پریر رفتم سرمست تو به خانه عشق
به خنده گفت بیا کز زحیر وارستی
هوش مصنوعی: به خانه عشق رفتم و خوشحال و سرمست از تو بودم. عشق به من گفت که بیا و احساس کن که از غم و مشکلات رهایی یافته‌ای.
هزار جان بفزودی اگر دلی بردی
هزار مرهم دادی اگر تنی خستی
هوش مصنوعی: اگر دلی را شاد کنی، هزار جان به او هدیه می‌دهی و اگر بدنی را درمان کنی، مانند این است که هزار زخم را با مرهمی پر کرده‌ای.
چرا نگیرم پایت که تاج سرهایی
چرا نبوسم دستت که صاحب دستی
هوش مصنوعی: چرا پای تو را نگیرم که تو بهترین و باارزش‌ترین هستی؟ چرا دست تو را نبوسم که تو دارای دستی با مقام و بزرگوار هستی؟
دلا میی بستان کز خمارها برهی
چنین بتی بپرست ای صنم چو بپرستی
هوش مصنوعی: ای دل، می بگیر و از حال مستی‌ها رهایی یاب. این معشوق زیبا را بپرست، همانطور که او تو را پرستش می‌کند.
برو دلا به سعادت به سوی عالم دل
به شکر آنک به اقبال و بخت پیوستی
هوش مصنوعی: برو ای دل به سمت خوشبختی و سعادت، به سوی دنیای عاطفی و معنوی. این را شکر کن که به خوش شانسی و بخت خوبی دست پیدا کرده‌ای.
خموش باش اگر چه که جمله سیمبران
به آب زر بنویسند هر چه گفتستی
هوش مصنوعی: ساکت باش، زیرا حتی اگر همه ثروتمندان و توانگران دنیا حرف‌های تو را به طلا بنویسند، باز هم چیزی که گفتی مهم نیست.
ضیای حق و امام الهدی حسام الدین
مجیر خلق به بالای روح از این پستی
هوش مصنوعی: نور و روشنی الهی و رهبر هدایت، حسام الدین که یک یاور برای انسان‌هاست، از این دنیا و مشکلات آن به اوج و تعالی روحی دست یافته است.