غزل شمارهٔ ۳۰۹۴
بگو به جان مسافر ز رنجها چونی
ز رنجهای جهان و ز رنج ما چونی
تو همچو عیسی و اندیشهها جهودانند
ز مکر و فعل جهودان بگو مرا چونی
ز دشمنان و ز بیگانگان زیانت نیست
که از دو چشم تو دورند ز آشنا چونی
ایا کسی که خوشی با وفا و صحبت خلق
بپرسمت ز وفاهای بیوفا چونی
تو همچو مرغ ز باز اجل گریزانی
ز ترس و جهد بریدن در این هوا چونی
اجل حیات توست ار چه صورتش مرگست
اگر نه غافلی از وی گریزپا چونی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگو به جان مسافر ز رنجها چونی
ز رنجهای جهان و ز رنج ما چونی
هوش مصنوعی: به مسافر بگویم که چه حال و روزی داری، از دشواریهای زندگی و از درد و رنجی که ما داریم، چه خبر؟
تو همچو عیسی و اندیشهها جهودانند
ز مکر و فعل جهودان بگو مرا چونی
هوش مصنوعی: تو مانند عیسی هستی و افکار مردم مانند یهودیان هستند، از مکر و کارهای آنان بر من بگو که من چگونه هستم.
ز دشمنان و ز بیگانگان زیانت نیست
که از دو چشم تو دورند ز آشنا چونی
هوش مصنوعی: آسیب و ضرری از دشمنان و بیگانگان به تو نمیرسد، زیرا آنها از تو دور هستند، این زخم و درد از کسی است که به تو نزدیک است و آشناست.
ایا کسی که خوشی با وفا و صحبت خلق
بپرسمت ز وفاهای بیوفا چونی
هوش مصنوعی: آیا میتوانم از تو بپرسم که در میان شادیهای ناپایدار و دوستیهای موقتی، حال و احوال تو چطور است؟
تو همچو مرغ ز باز اجل گریزانی
ز ترس و جهد بریدن در این هوا چونی
هوش مصنوعی: تو مانند پرندهای هستی که از چنگال مرگ فرار میکنی و به خاطر ترس و تلاش به آزاد شدن در این فضا مشغولی.
اجل حیات توست ار چه صورتش مرگست
اگر نه غافلی از وی گریزپا چونی
هوش مصنوعی: مرگ قسمتی از زندگی توست، هرچند که ظاهرش مرگ باشد. اگر از آن غافل نمانی، چطور میتوانی از آن فرار کنی؟