غزل شمارهٔ ۳۰۶۲
اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی
وگر شراب نداری چرا خبر نکنی
وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی
ز آسمان چهارم چرا گذر نکنی
از آن کسی که تو مستی چرا جدا باشی
وز آن کسی که خماری چرا حذر نکنی
چو آفتاب چرا تو کلاه کژ ننهی
ز نور خود چو مه نو چرا کمر نکنی
چو آفتاب جمال قدیم تیغ زند
چو کان لعل چرا جان و دل سپر نکنی
وگر چو نای چشیدی ز لعل خوش دم او
چرا چو نی تو جهان را پر از شکر نکنی
وگر چو ابر تو حامل شدی از آن دریا
چرا چو ابر زمین را پر از گهر نکنی
ز گلشن رخ تو گلرخان همیجوشند
چرا چو حیز و محنث نهای نظر نکنی
نگر به سبزقبایان باغ کآمدهاند
به سوی شاه قبابخش چون سفر نکنی
چو خرقه و شجره داری از بهار حیات
چرا سر دل خود جلوه چون شجر نکنی
چو اعتبار ندارد جهان بر درویش
به بزم فقر چرا عیش معتبر نکنی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی
وگر شراب نداری چرا خبر نکنی
هوش مصنوعی: اگر تو از خوشی و شوق سرشار هستی، چرا از دیگران دعوت نمیکنی تا در این شادی با تو شریک شوند؟ و اگر خوشی و شوقی نداری، پس چرا وقایع دیگران را به آنها نمیگویی؟
وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی
ز آسمان چهارم چرا گذر نکنی
هوش مصنوعی: اگر از جام مسیحی جان نوشیدی، چرا از آسمان چهارم عبور نمیکنی؟
از آن کسی که تو مستی چرا جدا باشی
وز آن کسی که خماری چرا حذر نکنی
هوش مصنوعی: چرا از کسی که سرخوش و شاداب است فاصله بگیری؟ و چرا از کسی که در حال آرامش و خوابآلودگی است دوری کنی؟
چو آفتاب چرا تو کلاه کژ ننهی
ز نور خود چو مه نو چرا کمر نکنی
هوش مصنوعی: چرا مانند آفتاب، هدیه نور خود را پنهان میکنی؟ و چرا مانند ماه نو، خود را در تاریکی نگه میداری و نور خود را بروز نمیدهی؟
چو آفتاب جمال قدیم تیغ زند
چو کان لعل چرا جان و دل سپر نکنی
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و نور آفتاب چهرهات را روشن میکند، چرا جان و دل را در برابر این زیبایی محافظت نمیکنی و به آن حمله نمیکنی؟
وگر چو نای چشیدی ز لعل خوش دم او
چرا چو نی تو جهان را پر از شکر نکنی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند نی از طعم شیرین لب او بهرهمند شوی، پس چرا همچون نی، جهان را پر از خوشی و لذت نمیکنی؟
وگر چو ابر تو حامل شدی از آن دریا
چرا چو ابر زمین را پر از گهر نکنی
هوش مصنوعی: اگر تو همچون ابر بارانزا هستی و قادر به آوردن نعمت و فراوانی هستی، پس چرا مانند ابرها زمین را پر از گوهر و برکت نمیکنی؟
ز گلشن رخ تو گلرخان همیجوشند
چرا چو حیز و محنث نهای نظر نکنی
هوش مصنوعی: چرا وقتی که تو در میان گلها هستی، چهرههای زیبا از تو الهام نمیگیرند؟ تو که در دل درد و رنج نمیکنی، چرا چشمانتظار نمیباشی؟
نگر به سبزقبایان باغ کآمدهاند
به سوی شاه قبابخش چون سفر نکنی
هوش مصنوعی: به باغ نگاه کن، افرادی که لباس سبز بر تن دارند به سمت شاه میآیند. چرا سفر نخواهی کرد؟
چو خرقه و شجره داری از بهار حیات
چرا سر دل خود جلوه چون شجر نکنی
هوش مصنوعی: وقتی که از بهار حیات، مانند درخت و لباس معنوی برخورداری، چرا نباید جلوهی دل خود را مانند درخت بروز دهی؟
چو اعتبار ندارد جهان بر درویش
به بزم فقر چرا عیش معتبر نکنی
هوش مصنوعی: وقتی دنیا برای درویشها ارزشی ندارد، چرا در مجالس فقر، شادی و لذت را ارزشمند نمیدانید؟
حاشیه ها
1402/08/21 20:11
همایون
جلال دّین چون فردوسی شاعر بزرگی انسان بود
و آدمی را شایسته تاج و تخت می دید این نگاه همواره در ستیز با دین فروشان است که انسان را بنده و غلام می خواهند
فردوسی این بزرگی را در گروه و جمع و تجربه سرزمینی می جوید و جلال دّین توجهی به این امور نمیکند چون در دوره او این مذهب است که حکومت میکند و انسان در ستیز با دین حکومتی روزگار میگذراند