گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۵۶

خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوری
چه جای غم که ز هر شادمان گرو ببری
فرشته‌ای کنمت پاک با دو صد پر و بال
که در تو هیچ نماند کدورت بشری
نمایمت که چگونه‌ست جان رسته ز تن
فشانده دامن خود از غبار جانوری
در آن صبوح که ارواح راح خاص خورند
تو را خلاص نمایم ز روز و شب شمری
قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت
تو را کند به عنایت از آن سپس سپری
روان شده‌ست نسیم از شکرستان وصال
که از حلاوت آن گم کند شکر شکری
ز بامداد بیاورد جام چون خورشید
که جزو جزو من از وی گرفت رقص گری
چو سخت مست شدم گفت هین دگر بدهم
که تا میان من و تو نماند این دگری
بده بده هله ای جان ساقیان جهان
کرم کریم نماید قمر کند قمری
به آفتاب جلال خدای بی‌همتا
نیافت چون تو مهی چرخ ازرق سفری
تمام این تو بگو ای تمام در خوبی
که بسته کرد مرا سکر باده سحری

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوری
چه جای غم که ز هر شادمان گرو ببری
هوش مصنوعی: من تو را می‌نوشانم تا دیگر غم را احساس نکنی، چه دلیلی برای غمگین بودن وجود دارد وقتی که تو می‌توانی از هر شادی بهره‌مند شوی؟
فرشته‌ای کنمت پاک با دو صد پر و بال
که در تو هیچ نماند کدورت بشری
هوش مصنوعی: می‌خواهم تو را همچون یک فرشته بیارایم، با بال‌هایی بزرگ و زیبا، تا هیچ نشانه‌ای از ناخالصی انسانی در وجودت باقی نماند.
نمایمت که چگونه‌ست جان رسته ز تن
فشانده دامن خود از غبار جانوری
هوش مصنوعی: می‌خواهم به تو نشان دهم که چگونه روحی که از بدن جدا شده، دامن خود را از گرد و غبار دنیا پاک کرده است.
در آن صبوح که ارواح راح خاص خورند
تو را خلاص نمایم ز روز و شب شمری
هوش مصنوعی: در آن صبحی که روح‌های خاص از آن بهره‌مند می‌شوند، من تو را از روز و شب رها می‌کنم.
قضا که تیر حوادث به تو همی‌انداخت
تو را کند به عنایت از آن سپس سپری
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت مانند تیرهایی از حوادث هستند که به سمت تو پرتاب می‌شوند، اما تو با کمک و لطف الهی از آنها در امان خواهی ماند و محافظت خواهی شد.
روان شده‌ست نسیم از شکرستان وصال
که از حلاوت آن گم کند شکر شکری
هوش مصنوعی: نسیم شاداب و لطیفی از باغ مهر و محبت وزیده که آنقدر شیرین و دلپذیر است که می‌تواند طعم شیرینی را برای همیشه فراموش کند.
ز بامداد بیاورد جام چون خورشید
که جزو جزو من از وی گرفت رقص گری
هوش مصنوعی: از صبح زود، جامی آوردند که مانند خورشید می‌درخشید و من از آن شراب، جز به جز وجودم را رقصان گرفتم.
چو سخت مست شدم گفت هین دگر بدهم
که تا میان من و تو نماند این دگری
هوش مصنوعی: زمانی که به شدت به مستی فرو رفته بودم، گفت که دیگر نمی‌توانم چیزی به تو بدهم، زیرا نمی‌خواهم هیچ چیز بین من و تو فاصله ایجاد کند.
بده بده هله ای جان ساقیان جهان
کرم کریم نماید قمر کند قمری
هوش مصنوعی: ای جان، به من بگو که ساقیان در این دنیا چقدر مهربان و بخشنده هستند. آنها مانند ماهی در آسمان به زیبایی درخشش دارند و لطفشان را نثار می‌کنند.
به آفتاب جلال خدای بی‌همتا
نیافت چون تو مهی چرخ ازرق سفری
هوش مصنوعی: به خورشید عظمت خدای یکتا مانند تو که مانند مهدی در آسمان است، کسی نرسیده و نخواهد رسید.
تمام این تو بگو ای تمام در خوبی
که بسته کرد مرا سکر باده سحری
هوش مصنوعی: ای بهترین و کامل‌ترین، تو بگو که چگونه شد که مستی ناشی از شراب سحری مرا به خود وابسته و مجذوب کرده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۰۵۶ به خوانش هانیه سلیمی

حاشیه ها

1394/11/26 00:01
منا

دکتر الهی قمشه ای در یکی از سخنرانی هاشون این شعر رو به فخرالدین اسعد گرگانی نسبت دادند!

1396/11/07 23:02
موج آسوده

درود برشما خانم منا. من آن سخنرانی درباره فخرالدین اسعد گرگانی را گوش دادم. آنجا استاد این شعر را می‌خوانند اما نمی‌گویند از فخرالدین اسعد گرگانی است. بلکه مانند بسیاری دیگر از سخنرانی‌ها، غزلی از مولانا را می‌خوانند به تناسب موضوع و یا برای ختم سخن.

1398/10/03 11:01
نگار

متاسفانه خوانش این شعر مشکل دارد

1398/11/14 00:02
هانیه سلیمی

خانم نگار
کاش مینوشتید اشکال خوانش در کجاست که امکان بررسی و در صورت نیاز اصلاح باشد.

1399/02/08 11:05
صحت

این غزل چنان انسان را سرمست میکند. که حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد. خدا رحمت کند مولانا را .

1399/10/03 16:01
موگه

در جواب مونای عزیز باید بگم که اتفاقا در کتاب 365 روز در صحبت مولانا یکی از گزیده های استاد قمشه ایه از بین همه اشعار مولانا

1399/10/03 17:01
موگه

از متن 365 روز با مولوی
صبوح: شراب صبحگاهی
راح : شراب
تو را خلاص مینمایم ....: یعنی اگر از این شراب که عمر جاودانی است بنوشی از اضطراب زمان و گذشت ایام خلاص می شوی
زان می که حیات جاودانی است بخور
سرمایه دولت جوانی است بخور (خیام)

1402/09/14 20:12
محسن جهان

تفسیر ابیات ۴ و ۵:

مولانا خطاب به انسان‌های پاک و سالکان راه حق می‌گوید: درصبح گاهان که اولیا خاص خدا به نور الهی زنده می‌شوند، اگر از این شراب که عمر جاودانی است بنوشی از اضطراب زمان و گذشت ایام خلاص می‌شوی.
و از آن پس هر گاه قضا و قدر تو را مورد هجمه قرار دهد با عنایت او در امان خواهی بود.
منظور از این اشعار اینست که: هر آینه بایست به او توکل کرد و از او مدد جست.