گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۵۲

چه باده بود که در دور از بگه دادی
که می‌شکافد دور زمانه از شادی
نبود باده به جان تو راست گو که چه بود
بهانه راست مکن کژ مگو به استادی
چه راست می‌طلبی ای دل سلیم از او
که راست نیست به جز قد او در این وادی
تو راست باش چو تیر و حریف کژ چو کمان
چو تیر زه به دهان گیر چون درافتادی
ازانک راستی تو غلام آن کژی است
اگر تو تیری بهر کمان کژ زادی
بیار بار دگر تا ببینم آن چه میْ است
که جان عارف مستی و خصم زهادی
نکو ندیدم آن بار سخت تشنه بدم
بیار بار دگر چون مطیع و منقادی
نمی‌فریبمت این یک بیار و دیگر بس
کی با تو حیله کند حیله را تو بنیادی
فریب و عشوه تو تلقین کنی دو عالم را
ولی مرا مددی ده چو خنب بگشادی
چو جمع روزه گشادند خیک را بمبند
که عیش را تو عروسی و هم تو دامادی
اگر به خوک از آن خیک جرعه‌ای بدهی
به پیش خوک کند شیر چرخ آحادی
چو نام باده برم آن توی و آتش تو
وگر غریو کنم در میان فریادی
چنان نه‌ای تو که با تو دگر کسی گنجد
ولی ز رشک لقب‌های طرفه بنهادی
گهی سبو و گهی جام و گه حلال و حرام
همه توی که گهی مهدیی و گه هادی
به نور رفعت ماهی به لطف چون گلزار
ولی چو سرو و چو سوسن ز هر دو آزادی
ولی چو ای همه گویم نداندت اجزا
که فرد جزو نداند به غیر افرادی
مثل به جزو زنم تا که جزو میل کند
چو میل کرد کشانیش تو به آبادی
بیار مفخر تبریز شمس تبریزی
مثال اصل که اصل وجود و ایجادی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه باده بود که در دور از بگه دادی
که می‌شکافد دور زمانه از شادی
هوش مصنوعی: چه نوشیدنی‌ای بود که به دور از هرگونه غم و اندوه نوشیدی که زمانه را با شادی می‌شکافد و روشن می‌سازد؟
نبود باده به جان تو راست گو که چه بود
بهانه راست مکن کژ مگو به استادی
هوش مصنوعی: اگر در جانت شرابی نیست، راست بگو که چه بهانه‌ای داری. بهانه‌ها را نپیچان و درست بیان کن، مثل یک استاد.
چه راست می‌طلبی ای دل سلیم از او
که راست نیست به جز قد او در این وادی
هوش مصنوعی: ای دل آرام، چرا از او که جز قامتش در این دنیا چیزی راست و درست نیست، راست می‌طلبی؟
تو راست باش چو تیر و حریف کژ چو کمان
چو تیر زه به دهان گیر چون درافتادی
هوش مصنوعی: برای اینکه در زندگی موفق باشی، باید راست و درستکار باشی مانند تیر که مستقیم پرتاب می‌شود. اما حریفان و شرایط می‌توانند منحرف و بی‌راست باشند، مانند کمان که به طرفین منحرف می‌شود. همان‌طور که تیر را در آستین کمان می‌گذاری، باید آمادگی داشته باشی و وقتی به چالش‌ها برخورد کردی، با تصمیم درست و اهداف مشخص وارد عمل شوی.
ازانک راستی تو غلام آن کژی است
اگر تو تیری بهر کمان کژ زادی
هوش مصنوعی: اگر تو به راستا و درستی پایبند نباشی، در حقیقت تو زیان‌خواهی نمی‌کنی، زیرا رفتارت به مانند تیر می‌ماند که به کمان نادرست پرتاب شده است.
بیار بار دگر تا ببینم آن چه میْ است
که جان عارف مستی و خصم زهادی
هوش مصنوعی: بیا دوباره باری بگذار تا ببینم آنچه هست که جان عارف را مست می‌کند و رقیب زاهد را به چالش می‌کشد.
نکو ندیدم آن بار سخت تشنه بدم
بیار بار دگر چون مطیع و منقادی
هوش مصنوعی: زمانی که به شدت تشنه بودم، خوب ندیدم. حالا که دوباره آمده‌ام، مثل یک برده مطیع و فرمان‌بردار هستم.
نمی‌فریبمت این یک بیار و دیگر بس
کی با تو حیله کند حیله را تو بنیادی
هوش مصنوعی: من تو را فریب نمی‌دهم و این تنها یک بار است که با تو رفتار می‌کنم. دیگر بس است، چراکه تو خودت از اصل و ریشه فریبکاری آگاه هستی.
فریب و عشوه تو تلقین کنی دو عالم را
ولی مرا مددی ده چو خنب بگشادی
هوش مصنوعی: هرچند که تو به دیگران فریب و ناز می‌زنی، اما کاش من را یاری کنی مثل بیدار کردن کسی که خوابش را شکسته‌اند.
چو جمع روزه گشادند خیک را بمبند
که عیش را تو عروسی و هم تو دامادی
هوش مصنوعی: وقتی روزه‌ها به پایان رسید، بندها را باز کن و روز را جشن بگیر، چرا که هم به تو شادی و خوشی می‌دهد و هم تو را در مقام عروسی و دامادی قرار می‌دهد.
اگر به خوک از آن خیک جرعه‌ای بدهی
به پیش خوک کند شیر چرخ آحادی
هوش مصنوعی: اگر به خوک جرعه‌ای از آن خمره بدهی، شیر در آسیاب به نفع او می‌چرخد.
چو نام باده برم آن توی و آتش تو
وگر غریو کنم در میان فریادی
هوش مصنوعی: وقتی نام شراب را بر زبان می‌آورم، تو همان آتش و شعله‌ای هستی و اگر در میان جمع فریاد هم بزنم، باز هم تویی که در خاطر من می‌درخشی.
چنان نه‌ای تو که با تو دگر کسی گنجد
ولی ز رشک لقب‌های طرفه بنهادی
هوش مصنوعی: تو آن‌قدر بی‌نظیری که هیچ‌کس دیگری در کنار تو جا نمی‌شود، اما به خاطر حسادت به تو، لقب‌های زیبا به دیگران داده‌اند.
گهی سبو و گهی جام و گه حلال و حرام
همه توی که گهی مهدیی و گه هادی
هوش مصنوعی: گاهی در زندگی انسان به خوشی‌ها و موقعیت‌های خوب می‌رسد و زمانی دیگر با مشکلات و موانع روبه‌رو می‌شود. در این میان، در برخی لحظات از جنبه‌های مختلف رنج و لذت بهره می‌برد. تو، ای راهنما و هدایت‌گر، در زمان‌هایی مهدی و در زمان‌هایی دیگر، هادی و راهنمایی برای دیگران هستی.
به نور رفعت ماهی به لطف چون گلزار
ولی چو سرو و چو سوسن ز هر دو آزادی
هوش مصنوعی: وجود زیبای ماه مانند گلزار است، زیرا با نورش همه جا را روشن می‌کند. اما او از هر دو، یعنی گل و سرو و سوسن، آزادتر است و در عین حال به خود می‌بالد.
ولی چو ای همه گویم نداندت اجزا
که فرد جزو نداند به غیر افرادی
هوش مصنوعی: اگر من هر چه بگویم، تو نمی‌فهمی، زیرا هر جزء یا فرد نمی‌تواند چیزی را به جز خود افراد بیاموزد و درک کند.
مثل به جزو زنم تا که جزو میل کند
چو میل کرد کشانیش تو به آبادی
هوش مصنوعی: من مانند جزئی از وجود تو هستم تا زمانی که تو بخواهی و میل کنی. وقتی که تو تمایل پیدا کردی، من را به سوی خوشبختی و آبادانی می‌کشی.
بیار مفخر تبریز شمس تبریزی
مثال اصل که اصل وجود و ایجادی
هوش مصنوعی: شمس تبریزی، که مظهر بزرگی و افتخار تبریز است، نمونه‌ای از اصل وجود و خلاقیت را به نمایش می‌گذارد.

حاشیه ها

1397/11/06 04:02
نادر..

چو نام باده برم، آن تویی و آتش تو..

1402/08/04 02:11
همایون

پدیده شمس و جلال موضوع بسیار مهم برای تفکر است، این رویدادی غریب و یگانه در هستی انسان است که جلال دّین به هزار زبان کوشش در وصف آن میکند و در ثبت آن در تاریخ انسان تا آیندگان به آن بیندیشند و آنرا مورد واکاوی و ژرف نگری قرار دهند هرچند انسان در مسیری کژراهه پیش می‌رود و ارزش انسان را پایین و پایین تر می برد و آن تبر راست همواره در کمانی کژ قرار می‌گیرد 

آن باده که شادی آن باعث شادی هستی است  مستی آن نمی گذارد که به خود باده پی برد 

باده و مستی و ساقی و جام و باده نوش در هم چنان می آمیزد که تنها از نادانی باید کمک گرفت که دانایی را کاری ساخته نیست