گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۷۱

اندر قمارخانه چون آمدی به بازی
کارت شود حقیقت هر چند تو مجازی
با جمله سازواری ای جان به نیک خویی
این جا که اصل کار است جانا چرا نسازی
گویی که من شب و روز مرد نمازکارم
چون نیست ای برادر گفتار تو نمازی
با ناکسان تو صحبت زنهار تا نداری
شو همنشین شاهان گر مرد سرفرازی
آخر چرا تو خود را کردی چو پای تابه
چون بر لباس آدم تو بهترین طرازی
بر خر چرا نشینی ای همنشین شاهان
چون هست در رکابت چندین هزار تازی
شیشه دلی که داری بربا ز سنگ جانان
باری به بزم شاه آ بنگر تو دلنوازی
در جانت دردمد شه از شادیی که جانت
هم وارهد ز مطرب وز پرده حجازی
سرمست و پای کوبان با جمع ماه رویان
در نور روی آن شه شاهانه می‌گرازی
شاهت همی‌نوازد کای پیشوای خاصان
پیوسته پیش ما باش چون تو امین رازی
گاه از جمال پستی گاه از شراب مستی
گه با قدم قرینی گه با کرشم و نازی
مقصود شمس دین است هم صدر و هم خداوند
وصلم به خدمت او است چون مرغزی و رازی
هر کس که در دل او باشد هوای تبریز
گردد اگر چه هندو است او گلرخ طرازی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اندر قمارخانه چون آمدی به بازی
کارت شود حقیقت هر چند تو مجازی
هوش مصنوعی: وقتی به قمارخانه می‌روی و شروع به بازی می‌کنی، کارت نشان‌دهنده‌ی واقعیت تو می‌شود، هرچند که در اصل تو به واقعیت نیامده‌ای و فقط در حال بازی هستی.
با جمله سازواری ای جان به نیک خویی
این جا که اصل کار است جانا چرا نسازی
هوش مصنوعی: ای جان، با تمام خوبی‌هایت در اینجا که اصل و اساس کار است، چرا خود را سازگار نمی‌کنی؟
گویی که من شب و روز مرد نمازکارم
چون نیست ای برادر گفتار تو نمازی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که من همیشه در حال عبادت و نماز هستم، اما برادر، وقتی که تو حرفی نمی‌زنی، انگار که من هم نماز نمی‌خوانم.
با ناکسان تو صحبت زنهار تا نداری
شو همنشین شاهان گر مرد سرفرازی
هوش مصنوعی: با افرادی بی‌مقدار صحبت نکن، زیرا این کار موجب می‌شود که در کنار بزرگان و شاهان قرار نگیری. اگر می‌خواهی مردی با عظمت باشی، باید از این کار خودداری کنی.
آخر چرا تو خود را کردی چو پای تابه
چون بر لباس آدم تو بهترین طرازی
هوش مصنوعی: چرا خود را مانند مجسمه‌ای بی‌حرکت کرده‌ای؟ در حالی که بر روی لباس آدمی، تو زیباترین طراحی هستی.
بر خر چرا نشینی ای همنشین شاهان
چون هست در رکابت چندین هزار تازی
هوش مصنوعی: چرا بر اسب نشسته‌ای، ای دوست با پادشاهان، در حالی که پشت سرت چندین هزار پیرمرد عرب قرار دارند؟
شیشه دلی که داری بربا ز سنگ جانان
باری به بزم شاه آ بنگر تو دلنوازی
هوش مصنوعی: دل شفاف و آسیب‌پذیر خود را از سنگدلی معشوق رها کن و به جشن و سرور بشتاب تا لذت‌های روح‌نواز را ببینی.
در جانت دردمد شه از شادیی که جانت
هم وارهد ز مطرب وز پرده حجازی
هوش مصنوعی: در دل تو شوری از خوشحالی وجود دارد که جان تو نیز از موسیقی و نغمه‌های دلنشین پر می‌شود.
سرمست و پای کوبان با جمع ماه رویان
در نور روی آن شه شاهانه می‌گرازی
هوش مصنوعی: در حال خوشحالی و رقص و پایکوبی با جمعی از زیبارویان، در روشنی چهره آن پادشاه به وجد آمده‌ای.
شاهت همی‌نوازد کای پیشوای خاصان
پیوسته پیش ما باش چون تو امین رازی
هوش مصنوعی: سلطنت تو را با مهربانی در آغوش می‌گیرد، ای پیشوای خاصان، همیشه در کنار ما باش، چون تو امانت‌دار رازها هستی.
گاه از جمال پستی گاه از شراب مستی
گه با قدم قرینی گه با کرشم و نازی
هوش مصنوعی: گاهی از زیبایی عشق و گاهی از نوشیدن شریعت خوشحال می‌شوم، گاهی با حضور محبوبم و گاهی با ناز و فریبش دلربایی می‌کند.
مقصود شمس دین است هم صدر و هم خداوند
وصلم به خدمت او است چون مرغزی و رازی
هوش مصنوعی: هدف و مقصود شمس دین، همانا خداوند و مقام بلند اوست. تمامی معرفت و رازها به خدمت او در آمده‌اند، چون پرنده‌ای که در پی اسرار پرواز می‌کند.
هر کس که در دل او باشد هوای تبریز
گردد اگر چه هندو است او گلرخ طرازی
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش گاهی به یاد تبریز بیفتد، حتی اگر هندویی باشد، به نوعی زیبایی و طراوت را در دلش احساس می‌کند.

حاشیه ها

1393/07/12 08:10
احسان

در مصرع دوم بیت نهم شاهانه می "گدازی" صحیح تر به نظر می رسد

1396/10/08 02:01
سامانی

گرازیدن به معنی خرامیدن و با ناز و غمزه راه رفتن میباشد

1401/01/07 14:04
محمد مهدی ن

عالی

1402/05/01 03:08
همایون

قمار یعنی باختن موجودی و آنچه داریم که منِ ما را ساخته است پیش کسی که بازی را بسیار بهتر از ما بلد است و این بازی همان عشق است 

ما فکر می‌کنیم عشق بازی را خوب میدانیم و بلدیم تا وقتی که به قمارخانه نرفته باشیم 

1402/05/01 03:08
همایون

 در این غزل به زیبایی  خداوندی و شیوه کارکردن شمس تبریز توصیف میگردد

آن مهرویان جانان که دل تو را میبرند سنگ بر شیشه دل تو میزنند در حالی که دلنوازی آن است که هر لحظه دگرگونی دیگری در تو پدید آید و آنچه که دارد را ببازد چون حال بهتری بدست می آورد

اگر هندی است اسپانیایی می‌شود و اگر  بالا ست پست می‌شود و اگر خمار است مست

این کار پایان ندارد اگر تو نگریزی و راز دار بمانی، این شیوه درست نماز خواندن است که با هر نمازی جانت تغییر کند 

1402/05/01 03:08
همایون

این غزل جفت دارد و چون قالیچه های دو لنگه ای است هم وزن و هم قافیه

از بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازی

اشتر در او نگنجد با آن همه درازی