غزل شمارهٔ ۲۹۵۵
چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی
این جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین
زین سان که تو نهادی قانون می فروشی
سرنای جان ما را در می دمی تو دم دم
نی را چه جرم باشد چون تو همیخروشی
روپوش برنتابد گر تاب روی این است
پنهان نگردد این رو گر صد هزار پوشی
بر گرد شید گردی ای جان عشق ساده
یا نیک سرخ چشمی یا خود سیاه گوشی
گر ز آنک عقل داری دیوانه چون نگشتی
ور نه از اصل عشقی با عشق چند کوشی
اجزای خویش دیدم اندر حضور خامش
بس نعرهها شنیدم در زیر هر خموشی
گفتم به شمس تبریز کاین خامشان کیانند
گفتا چو وقت آید تو نیز هم نپوشی
غزل شمارهٔ ۲۹۵۴: گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیریغزل شمارهٔ ۲۹۵۶: دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
ای دوست چند جوشم گویی که چند جوشی
هوش مصنوعی: ای دوست، هر وقت که تو چهرهی آتشین من را برای لحظهای نمیپوشانی، پس چه جای شکایت است که من چقدر داغ و پرشورم!
این جان و عقل مسکین کی یابد از تو تسکین
زین سان که تو نهادی قانون می فروشی
هوش مصنوعی: این دل و عقل ضعیف چه زمانی میتواند از تو آرامش بگیرد، در حالی که تو قانونی برای فروش میگذاری؟
سرنای جان ما را در می دمی تو دم دم
نی را چه جرم باشد چون تو همیخروشی
هوش مصنوعی: تو با دمیدن در سرنای جان ما، صدای دلانگیزی را ایجاد میکنی. حالا چرا باید موجب گناهی بشویم، زمانی که خود تو هم در حال نواختن و سرودی هستی؟
روپوش برنتابد گر تاب روی این است
پنهان نگردد این رو گر صد هزار پوشی
هوش مصنوعی: اگر روی زیبای تو نمایان باشد، هیچچیزی نمیتواند آن را بپوشاند. حتی اگر صد هزار چیز هم بر روی آن بگذاریم، باز هم پنهان نخواهد شد.
بر گرد شید گردی ای جان عشق ساده
یا نیک سرخ چشمی یا خود سیاه گوشی
هوش مصنوعی: ای جان! به دور من بچرخ، چه تو عشق سادهای یا با چشمان نیکو و سرخ، یا با گوشی که سیاه است.
گر ز آنک عقل داری دیوانه چون نگشتی
ور نه از اصل عشقی با عشق چند کوشی
هوش مصنوعی: اگر عقل داری، چرا مانند دیوانهها رفتار نمیکنی؟ و اگر عشق واقعی را نمیشناسی، چقدر میخواهی با عشقهای سطحی درگیر شوی؟
اجزای خویش دیدم اندر حضور خامش
بس نعرهها شنیدم در زیر هر خموشی
هوش مصنوعی: در حضور سکوت، اجزای وجود خود را مشاهده کردم و صدای نالهها و فریادها را در زیر این سکوت شنیدم.
گفتم به شمس تبریز کاین خامشان کیانند
گفتا چو وقت آید تو نیز هم نپوشی
هوش مصنوعی: به شمس تبریز گفتم که این افراد خام و نادان چه کسانی هستند، او پاسخ داد که وقتی زمان مناسب فرا برسد، تو نیز از حقایق پنهان نخواهی ماند.