غزل شمارهٔ ۲۹۳۷
از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی
اشتر در او نگنجد با آن همه درازی
آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تو
اشتر جمال عشق است با قد و سرفرازی
رطل گران شه را این مرغ برنتابد
بویی کز او بیابی صد مغز را ببازی
از ما مجوی جانا اسرار این حقیقت
زیرا که غرق غرقم از نکته مجازی
من هیکلی بدیدم اسرار عشق در وی
کردم حمایل آن را از روی لاغ و بازی
تا شد گرانترک شد آن هیکل خدایی
تا برنتابد آن را پشت هزار تازی
شد پردهام دریده تا پردهها بسوزم
از آتشی که خیزد در پرده حجازی
چون عشق او بغرد وین پردهها بدرد
با شمس حق تبریز در وقت عشقبازی
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی
اشتر در او نگنجد با آن همه درازی
هوش مصنوعی: اگر برای پرندهای در خانهات محلی بسازی، حتی اگر خانهات بزرگ باشد، باز هم شتر با آن قد و قامت بلندش در آن نمیگنجد.
آن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تو
اشتر جمال عشق است با قد و سرفرازی
هوش مصنوعی: این پرنده نشاندهنده عقل و فهم است و بدن تو مانند یک شتر زیبا و با وقار است که عشق را در بر دارد.
رطل گران شه را این مرغ برنتابد
بویی کز او بیابی صد مغز را ببازی
هوش مصنوعی: این مرغ قادر به تحمل باری سنگین نیست و وقتی بویی از او به مشامش برسد، میتواند صد مغز را از یاد ببرد و به بازی بگیرد.
از ما مجوی جانا اسرار این حقیقت
زیرا که غرق غرقم از نکته مجازی
هوش مصنوعی: عزیزم، از ما رازهای این حقیقت را نخواه، چون من در دنیای ظاهری و نمادین غرق شدهام و توان درک عمیق این موضوع را ندارم.
من هیکلی بدیدم اسرار عشق در وی
کردم حمایل آن را از روی لاغ و بازی
هوش مصنوعی: من شخصیتی را دیدم که اسرار عشق در آن نهفته بود و آن را با لباس و ظاهری دوستانه پوشاندم.
تا شد گرانترک شد آن هیکل خدایی
تا برنتابد آن را پشت هزار تازی
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی او بیشتر شد، آن قامت خدایی به قدری جاذبه پیدا کرد که دیگر نمیتوانست تحمل کند و از بار سنگینی آن، به شدت تحت فشار قرار گرفت.
شد پردهام دریده تا پردهها بسوزم
از آتشی که خیزد در پرده حجازی
هوش مصنوعی: پردهام پاره شد تا دیگر نتوانم در پس پردهها پنهان بمانم، زیرا آتشی که از درونم شعلهور است، به شدت جریان دارد.
چون عشق او بغرد وین پردهها بدرد
با شمس حق تبریز در وقت عشقبازی
هوش مصنوعی: زمانی که عشق او به اوج میرسد و موانع کنار میروند، با شمس تبریزی در حال عشق و محبت به سر میبرم.
حاشیه ها
1402/05/01 04:08
همایون
عشق از آن معنی هاست که همه فکر میکنند آنرا میدانند مثل زمان
در حالیکه هیچ از آن نمیدانیم چون اصلن فهمیدنی نیست و آنچه فهمیدنی نیست هرگز در ذهن ما جای نمیگیرد
جلال دّین میگوید من خودم هم عشق را شوخی میگرفتم و همیشه آنچه از عشق میدانم مجازی است و نمیتوان آموزش داد چون عشق همواره بزرگ و بزرگ تر میشود
و حد و اندازه ندارد هرچه نصیب ما میشود پرده ای است که بدرد دریدن میخورد و پرده ای دیگر جای آنرا میگیرد
بسیار زیبا، با عشق همه چیز دگرگون میشود و اصلن در خانه ای که برای چیزی ساخته شده نمی گنجد
باور این حقیقت خود قدم اول در عشق است و یافتن آن دوست که با او این راه را بروی قدم دوم