گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۳۵

گرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
گرچه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
بستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادی
تا هیچ سست پایی در کوی تو نیاید
پیش تو شیر آید شیری و شیرزادی
سر را نهد به بیرون بی‌سر بر تو آید
تا بشنود ز گردون بی‌گوش یا عبادی
یک ماهه راه را تو بگذر برو به روزی
زیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادی
دینار و زر چه باشد انبار جان بیاور
جان ده درم رها کن گر عاشق جوادی
حاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوز
چون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادی
مه نور و تاب خود را از جا به جا کشاند
چون اشتر عرب را از جا به جای حادی
از صد هزار توبه بشناخت جان مجنون
چون بوی گور لیلی برداشت در منادی
چون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهش
زیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادی
هر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آید
رسته ز دست رنجت وز خوب اعتقادی
تشنیع بر سلیمان آری که گم شدم من
گم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادی
یا صاحبی هذا دیباجه الرشاد
الصبح قد تجلی حولوا عن الرقاد
الشمس قد تلالا من غیر احتجاب
و النصر قد توالی من غیر اجتهاد
الروح فی المطار و الکأس فی الدوار
و الهم فی الفرار و السکر فی امتداد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ورچه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
هوش مصنوعی: با اینکه زیر لباست مقام و شان بزرگی داری و از دوری چشم‌های مردم در دل و جانت خاطره‌ای هست، باز هم تو را فراموش نمی‌کنم.
گرچه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
هوش مصنوعی: اگرچه به صورت ظاهری در آسمان پایین‌تر از جاهای دیگر قرار داری، اما تو همچنان روشنایی درخشان و ارزشمندی هستی که می‌توانی به مانند ستاره‌ای پرنور بر فراز آسمان بدرخشی.
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
بستی مراد ما را بر شرط بی‌مرادی
هوش مصنوعی: تو باعث شدی که وجود ما به نبود مطلق گره بخورد، و آرزوی ما را به شرطی بی‌امیدی مرتبط کردی.
تا هیچ سست پایی در کوی تو نیاید
پیش تو شیر آید شیری و شیرزادی
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی ناپایدار و ضعیف به نزد تو نیاید، یک شیر و فرزندش به نزد تو خواهند آمد.
سر را نهد به بیرون بی‌سر بر تو آید
تا بشنود ز گردون بی‌گوش یا عبادی
هوش مصنوعی: کسی که بدون سر به دنیا می‌آید، بر تو حاضر می‌شود تا از آسمان بدون گوش بشنود.
یک ماهه راه را تو بگذر برو به روزی
زیرا که چون سلیمان بر بارگیر بادی
هوش مصنوعی: یک ماه باید سفر کنی و به مقصد برسی، چرا که مانند سلیمان بر روی ابرها خواهی رفت.
دینار و زر چه باشد انبار جان بیاور
جان ده درم رها کن گر عاشق جوادی
هوش مصنوعی: پول و ثروت چه معنایی دارند؟ جان خود را بیاور و برای محبت و عشق هزینه کن. اگر عاشق واقعی هستی، به دنبال چیزهای مادی نباش.
حاجت نیاید ای جان در راه تو قلاوز
چون نور و ماهتاب است این مهتدی و هادی
هوش مصنوعی: ای جان، نیازی به سختی و تلاش نیست، زیرا راه تو مانند نور و ماهتاب روشن و واضح است و منبع هدایت و راهنمایی‌ات همین نور و روشنی است.
مه نور و تاب خود را از جا به جا کشاند
چون اشتر عرب را از جا به جای حادی
هوش مصنوعی: ماه نور و روشنایی‌اش را از یک مکان به مکانی دیگر حرکت داد مانند اینکه شتر عرب را از جایی به جایی دیگر می‌رانند.
از صد هزار توبه بشناخت جان مجنون
چون بوی گور لیلی برداشت در منادی
هوش مصنوعی: مجنون با صد هزار بار توبه کردن، به خوبی روح خود را شناخته است. زیرا وقتی بوی قبر لیلی را حس کرد، صدای لزوم جدایی را درک کرد.
چون مه پی فزایش غمگین مشو ز کاهش
زیرا ز بعد کاهش چون مه در ازدیادی
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است در ابتدا از کاهش چیزی ناراحت باشی، اما نباید غمگین شوی؛ زیرا بعد از کاهش، مانند ماهی که به تدریج دوباره پرنور می‌شود، دوباره به افزایش و خوبی برمی‌گردد.
هر لحظه دسته دسته ریحان به پیشت آید
رسته ز دست رنجت وز خوب اعتقادی
هوش مصنوعی: هر لحظه گل‌های خوشبو و زیبا به خاطر زحمات و اعتقادات نیک تو به سمتت می‌آیند.
تشنیع بر سلیمان آری که گم شدم من
گم شو چو هدهد ار تو دربند افتقادی
هوش مصنوعی: سخن از انتقاد به سلیمان است و بیان می‌کند که مانند هدهدی که در جستجوی سلیمان گم شده، من نیز در گمراهی و سردرگمی هستم. اگر تو در شرایط مشابهی گرفتار شده‌ای، به سرنوشت من توجه کن و از این وضعیت خارج شو.
یا صاحبی هذا دیباجه الرشاد
الصبح قد تجلی حولوا عن الرقاد
هوش مصنوعی: ای دوست، لباس خوشبویی از روشنی صبح بر تن کرده و به ما خبر می‌دهد که نه، از خواب بی‌خبری!
الشمس قد تلالا من غیر احتجاب
و النصر قد توالی من غیر اجتهاد
هوش مصنوعی: خورشید بدون هیچ پرده‌ای درخشان است و پیروزی بدون هیچ تلاشی به دست می‌آید.
الروح فی المطار و الکأس فی الدوار
و الهم فی الفرار و السکر فی امتداد
هوش مصنوعی: روح در حال پرواز است و جام در حال چرخش، اندیشه در حال فرار و مستی در حال گسترش است.