غزل شمارهٔ ۲۸۵۳
تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
تو شراب و ما سبویی تو چو آب و ما چو جویی
نه مکان تو را نه سویی و همه به سوی مایی
به تو دل چگونه پوید نظرم چگونه جوید
که سخن چگونه پرسد ز دهان که تو کجایی
تو به گوش دل چه گفتی که به خندهاش شکفتی
به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی
تو به می چه جوش دادی به عسل چه نوش دادی
به خرد چه هوش دادی که کند بلندرایی
ز تو خاکها منقش دل خاکیان مشوش
ز تو ناخوشی شده خوش که خوشی و خوش فزایی
طرب از تو باطرب شد عجب از تو بوالعجب شد
کرم از تو نوش لب شد که کریم و پرعطایی
دل خسته را تو جویی ز حوادثش تو شویی
سخنی به درد گویی که همو کند دوایی
ز تو است ابر گریان ز تو است برق خندان
ز تو خود هزار چندان که تو معدن وفایی
غزل شمارهٔ ۲۸۵۲: چو یقین شدهست دل را که تو جان جان جانیغزل شمارهٔ ۲۸۵۴: برسید لک لک جان که بهار شد کجایی
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"پیش درآمد"
با صدای اشکان کمانگری (آلبوم در آینه)
"آواز حجاز و ارکستر"
با صدای اشکان کمانگری (آلبوم در آینه)
حاشیه ها
1394/10/10 09:01
شهناز ولی پور
تو ز عشق خود نپرسی بعد از عشق باید کاما باشد
تو ز عشق،خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
خود اینجا قید است برای تاکید به معانی:اصلا هیچ و........
1396/05/08 16:08
...
تو به گوش دل چه گفتی که به خندهاش شکفتی؟؟؟؟!!