گنجور

غزل شمارهٔ ۲۸۵۳

تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
تو شراب و ما سبویی تو چو آب و ما چو جویی
نه مکان تو را نه سویی و همه به سوی مایی
به تو دل چگونه پوید نظرم چگونه جوید
که سخن چگونه پرسد ز دهان که تو کجایی
تو به گوش دل چه گفتی که به خنده‌اش شکفتی
به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی
تو به می چه جوش دادی به عسل چه نوش دادی
به خرد چه هوش دادی که کند بلندرایی
ز تو خاک‌ها منقش دل خاکیان مشوش
ز تو ناخوشی شده خوش که خوشی و خوش فزایی
طرب از تو باطرب شد عجب از تو بوالعجب شد
کرم از تو نوش لب شد که کریم و پرعطایی
دل خسته را تو جویی ز حوادثش تو شویی
سخنی به درد گویی که همو کند دوایی
ز تو است ابر گریان ز تو است برق خندان
ز تو خود هزار چندان که تو معدن وفایی

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
دو جهان به هم برآید چو جمال خود نمایی
هوش مصنوعی: تو از عشق خود نپرس که چقدر زیبا و جذابی؛ وقتی زیبایی‌ات را نشان می‌دهی، دو جهان به هم می‌آیند.
تو شراب و ما سبویی تو چو آب و ما چو جویی
نه مکان تو را نه سویی و همه به سوی مایی
هوش مصنوعی: تو مانند شراب هستی و ما مانند ظرفی که تو را در خود جا داده‌ایم، تو مانند آب هستی و ما مانند جویی که تو در آن جاری هستی. نه جایی برای تو در نظر گرفته‌ایم و نه راهی، و همه چیز به سمت ما معطوف شده است.
به تو دل چگونه پوید نظرم چگونه جوید
که سخن چگونه پرسد ز دهان که تو کجایی
هوش مصنوعی: دل من چگونه می‌تواند به تو بگراید و نظرم به دنبالت بیفتد، وقتی که سخن چگونه می‌تواند از دهان بپرسد که تو کجا هستی؟
تو به گوش دل چه گفتی که به خنده‌اش شکفتی
به دهان نی چه دادی که گرفت قندخایی
هوش مصنوعی: تو چه چیزی به دل گفتی که باعث شد بخندد و خوشحال شود، و چه کلامی به او گفتی که مانند قند شیرین شد؟
تو به می چه جوش دادی به عسل چه نوش دادی
به خرد چه هوش دادی که کند بلندرایی
هوش مصنوعی: تو چطور به شراب طعمی دادی و به عسل چه شیرینی بخشیدی و به عقل و شعور چه هوش و درایت آموختی که می‌تواند کارهای بزرگ و بلندی را انجام دهد.
ز تو خاک‌ها منقش دل خاکیان مشوش
ز تو ناخوشی شده خوش که خوشی و خوش فزایی
هوش مصنوعی: خاکیان به وجود تو نقش و نگار پیدا کرده‌اند و در دل آنها بی‌قراری وجود دارد. از تو، ناخوشی به خوشی تبدیل شده و خوشی و شادی در حال افزایش است.
طرب از تو باطرب شد عجب از تو بوالعجب شد
کرم از تو نوش لب شد که کریم و پرعطایی
هوش مصنوعی: شادی و خوشحالی از وجود تو بیشتر شده است، عجیب است که چگونه تو این‌قدر شگفت‌انگیز هستی. مهربانی و لطف تو باعث شده است که لب‌های ما شیرین و خوشمزه شود، زیرا تو فردی با کرامت و بخشنده هستی.
دل خسته را تو جویی ز حوادثش تو شویی
سخنی به درد گویی که همو کند دوایی
هوش مصنوعی: اگر دل خسته‌ای داری، باید از مشکلاتش بگویی. باید سخنی بر زبان بیاوری که بتواند به آن دل آرامش بدهد و شاید درمانی برای دردهایش باشد.
ز تو است ابر گریان ز تو است برق خندان
ز تو خود هزار چندان که تو معدن وفایی
هوش مصنوعی: از توست که ابرها می‌بارند و آسمان با برق خندان روشن می‌شود. تو خود به تنهایی دو برابر این زیبایی‌ها را در وجودت داری، زیرا تو منبع وفا و صداقت هستی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۸۵۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۲۸۵۳ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1394/10/10 09:01
شهناز ولی پور

تو ز عشق خود نپرسی بعد از عشق باید کاما باشد
تو ز عشق،خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
خود اینجا قید است برای تاکید به معانی:اصلا هیچ و........

1396/05/08 16:08
...

تو به گوش دل چه گفتی که به خنده‌اش شکفتی؟؟؟؟!!