گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۸۴

در جهان گر بازجویی نیست بی‌سودا سری
لیک این سودا غریب آمد به عالم نادری
جمله سوداها بر این فن عاقبت حسرت خورند
ز آنک صد پر دارد این و نیست آن‌ها را پری
پیش باغش باغ عالم نقش گرمابه‌ست و بس
نی در او میوه بقایی نی در او شاخ تری
آن ز سحری تر نماید چون بگیری شاخ او
می‌برد شاخش تو را با خواجه قارون تا ثری
صورت او چون عصا و باطن او اژدها
چون نه‌ای موسی مرو بر اژدهای قاهری
کف موسی کو که تا گردد عصا آن اژدها
گردن آن اژدها را گیرد او چون لمتری
گر کشیده می‌شوی آن سو ز جذب اژدهاست
ز آنک او بس گرسنه‌ست و تو مر او را چون خوری
جذب او چون آتشی آمد درافکن خود در آب
دفع هر ضدی به ضدی دفع ناری کوثری
چون تو در بلخی روان شو سوی بغداد ای پدر
تا به هر دم دورتر باشی ز مرو و از هری
تو مری باشی و چاکر اندر این حضرت به است
ای افندی هین مگو این را مری و آن را مری
ور فسردی در تکبر آفتابی را بجو
در گداز هر فسرده شمس باشد ماهری
آفتاب حشر را ماند گدازد هر جماد
از زمین و آسمان و کوه و سنگ و گوهری
تا بداند اهل محشر کاین همه یخ بوده است
عقل جزوی ننگ مانده بر سر یخ چون خری
ای خر لرزان شده بر روی یخ در زیر بار
پوز بردارد به بالا خر که یا رب آخری
شمس تبریزی چو عقل جزو را یاری دهد
بال و پر یابد خر او برپرد چون جعفری

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در جهان گر بازجویی نیست بی‌سودا سری
لیک این سودا غریب آمد به عالم نادری
هوش مصنوعی: اگر در جهان جستجو کنی، می‌بینی که در میان همه چیز، عشق و شوقی وجود دارد که به نوعی نادر و بی‌نظیر است. این حس، اگرچه در ظاهر معمولی به نظر می‌رسد، اما در عمقش راز و جاذبه‌ای خاص نهفته است.
جمله سوداها بر این فن عاقبت حسرت خورند
ز آنک صد پر دارد این و نیست آن‌ها را پری
هوش مصنوعی: تمام آرزوها و خواسته‌ها به خاطر این هنر، در نهایت حسرت خواهند خورد؛ زیرا این هنر پر از زیبایی و جاذبه است، در حالی که آن‌ها فاقد چنین زیبایی هستند.
پیش باغش باغ عالم نقش گرمابه‌ست و بس
نی در او میوه بقایی نی در او شاخ تری
هوش مصنوعی: باغ او به قدری زیباست که باغ‌های دیگر در مقایسه با آن تنها مانند یک حمام ساده می‌مانند. در این باغ نه میوه‌ای برای بقا وجود دارد و نه شاخه‌ای از درختان جوان.
آن ز سحری تر نماید چون بگیری شاخ او
می‌برد شاخش تو را با خواجه قارون تا ثری
هوش مصنوعی: اگر در صبح زود زیبایی او را ببینی، مانند درختی است که وقتی به شاخش دست می‌زنی، شاخش تو را با خود به عرش آسمان می‌برد.
صورت او چون عصا و باطن او اژدها
چون نه‌ای موسی مرو بر اژدهای قاهری
هوش مصنوعی: چهره‌اش نرم و آرام مانند عصا است، اما درونش همچون اژدهایی خطرناک است. لازم نیست که به سراغ قدرت و سختی اژدهای قهرمان بروی.
کف موسی کو که تا گردد عصا آن اژدها
گردن آن اژدها را گیرد او چون لمتری
هوش مصنوعی: کف موسی، نقطه‌ای است که عصا به اژدها تبدیل می‌شود. باید کسی پیدا شود که بتواند گردن آن اژدها را بگیرد، مانند لمترى که به سرعت عمل می‌کند.
گر کشیده می‌شوی آن سو ز جذب اژدهاست
ز آنک او بس گرسنه‌ست و تو مر او را چون خوری
هوش مصنوعی: اگر به سمت او کشیده می‌شوی، دلیلش جذابیت اوست، چون او بسیار گرسنه است و تو را مانند غذایی می‌بیند که می‌تواند بخورد.
جذب او چون آتشی آمد درافکن خود در آب
دفع هر ضدی به ضدی دفع ناری کوثری
هوش مصنوعی: جذب او مانند آتش است که وقتی در آب فرو می‌رود، می‌تواند هر چیزی را که با آن در تضاد است، دفع کند. مانند آتش که در برابر آب قرار می‌گیرد و به طور طبیعی تأثیر خود را اعمال می‌کند.
چون تو در بلخی روان شو سوی بغداد ای پدر
تا به هر دم دورتر باشی ز مرو و از هری
هوش مصنوعی: وقتی تو به سمت بغداد می‌روی، ای پدر، هر لحظه بیشتر از مرو و هری دور می‌شی.
تو مری باشی و چاکر اندر این حضرت به است
ای افندی هین مگو این را مری و آن را مری
هوش مصنوعی: اگر تو مری باشی و من خدمتگزار تو باشم، بهتر است ای آقا، که درباره این و آن نگویی مری و غیره.
ور فسردی در تکبر آفتابی را بجو
در گداز هر فسرده شمس باشد ماهری
هوش مصنوعی: اگر در فخر و سرمستی به خورشید بیندیشی، در دل هر سردی، خورشید درخشان را خواهی یافت که در واقع، ماهری است در گرما دادن به سرما.
آفتاب حشر را ماند گدازد هر جماد
از زمین و آسمان و کوه و سنگ و گوهری
هوش مصنوعی: خورشید قیامت مانند یک آتش سوزان هر چیزی را از زمین و آسمان و کوه و سنگ و جواهر ذوب می‌کند.
تا بداند اهل محشر کاین همه یخ بوده است
عقل جزوی ننگ مانده بر سر یخ چون خری
هوش مصنوعی: در روز قیامت، همه خواهند دانست که عقل محدود و جزئی، مانند یخی است که بر سر آن ننگ و عیب‌هایی وجود دارد، درست مانند حالتی که بر حیوانی مانند خر می‌افتد.
ای خر لرزان شده بر روی یخ در زیر بار
پوز بردارد به بالا خر که یا رب آخری
هوش مصنوعی: ای الاغی که بر روی یخ می‌لرزی و زیر بار سنگینی قرار داری، با این حال سر خود را بالا می‌کنی. ای خری که امیدوارم به پایان برسد.
شمس تبریزی چو عقل جزو را یاری دهد
بال و پر یابد خر او برپرد چون جعفری
هوش مصنوعی: زمانی که شمس تبریزی به عقل جزئی کمک کند، مانند این است که خر او بال و پر پیدا کند و به آسمان پرواز کند، همانند گیاهی سبز و خوشمزه مثل جعفری.

حاشیه ها

1396/08/02 20:11
همایون

تخصص شمس در این بوده که هر گونه تکبر و خود بینی‌ را شناسایی میکرده
در هر کسی‌ وهر قدر کم و ندیدنی بوده و آنرا برملا مینموده است
این تکبر و انجماد از نگرش ما به هستی‌ ناشی‌ میشود ما هستی‌ را منجمد و محکم میبینیم
در حالی‌ که هستی‌ بسیار روان و نرم و قابل انعطاف است

1398/11/22 11:01
بابک

صورت تا موقعی که افسرده و منجمد و یخ بسته نشده است ، پوست است و جامه ایست که بیان برهنگی و لختی است ، ولی به محضی که صورت ، در اندیشه و گفتار و کردار، یخ بست و افسرد و ثابت و سفت شد ، زره پوش و خفتان جنگ می‌گردد . تا صورت ، پوست است ، این خردِ ماست که میاندیشد ، ولی این عقلست که صورت را میافسرد، و آن‌ها را سفت و ثابت می‌سازد .