گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۷۲

دلا در روزه مهمان خدایی
طعام آسمانی را سرایی
در این مه چون در دوزخ ببندی
هزاران در ز جنت برگشایی
نخواهد ماند این یخ زود بفروش
بیاموز از خدا این کدخدایی
برون کن خرقه کان زین چار رقعه‌ست
ترابی آتشی آبی هوایی
برهنه کن تو جزو جان و بنما
ز خرقه گر به کل بیرون نیایی
بیامد جان که عذر عشق خواهد
که عفوم کن که جان عذرهایی
در این مه عذر ما بپذیر ای عشق
خطا کردیم ای ترک خطایی
به خنده گوید او دستت گرفتم
که می‌دانم که بس بی‌دست و پایی
تو را پرهیز فرمودم طبیبم
که تو رنجور این خوف و رجایی
بکن پرهیز تا شربت بسازم
که تا دور ابد باخود نیایی
خمش کردم که شرحش عشق گوید
که گفت او است جان را جان فزایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلا در روزه مهمان خدایی
طعام آسمانی را سرایی
هوش مصنوعی: ای دل، در روزه مهمان خدا هستی و طعام آسمانی را فراهم کن.
در این مه چون در دوزخ ببندی
هزاران در ز جنت برگشایی
هوش مصنوعی: در این مکان تاریک و پر از مشکلات، اگر هزار در را به سوی جهنم ببندی، به جای آن، درهایی به سوی بهشت باز خواهد شد.
نخواهد ماند این یخ زود بفروش
بیاموز از خدا این کدخدایی
هوش مصنوعی: این یخ به زودی ذوب می‌شود، پس آن را سریع بفروش. از رفتار خداوند یاد بگیر که چگونه در مدیریت و رهبری عمل کند.
برون کن خرقه کان زین چار رقعه‌ست
ترابی آتشی آبی هوایی
هوش مصنوعی: پیراهن زاهدی را که تنها جنبه ظاهری دارد و به درد نمی‌خورد، کنار بگذار. به جای آن، به شعله‌ای آتشین و معانی عمیق فکر کن.
برهنه کن تو جزو جان و بنما
ز خرقه گر به کل بیرون نیایی
هوش مصنوعی: خود را از هر گونه پوشش و ظاهرسازی خالی کن و به حقیقت وجود خود اشاره کن؛ اگر از هر آنچه که نمایانگر هویت ظاهری توست، فراتر نروی، هرگز به حقیقت نخواهی رسید.
بیامد جان که عذر عشق خواهد
که عفوم کن که جان عذرهایی
هوش مصنوعی: یک نفر به معشوقش می‌گوید که جانش را به خاطر عشق می‌طلبد و از او می‌خواهد که عذرش را بپذیرد. او به صورت استعاری بیان می‌کند که جانش به خاطر عشق به او، عذرها و دلایل مختلفی دارد.
در این مه عذر ما بپذیر ای عشق
خطا کردیم ای ترک خطایی
هوش مصنوعی: ای عشق، در این شرایط غبارآلود، از تو خواهش می‌کنیم که ما را ببخشی. ما اشتباهی کرده‌ایم، اما تو نیز می‌دانی که ما خطایی نداریم.
به خنده گوید او دستت گرفتم
که می‌دانم که بس بی‌دست و پایی
هوش مصنوعی: او با خنده می‌گوید که دستت را گرفتم چون می‌دانم که بدون کمک من نمی‌توانی حرکت کنی.
تو را پرهیز فرمودم طبیبم
که تو رنجور این خوف و رجایی
هوش مصنوعی: من به تو هشدار دادم ای طبیب که تو به خاطر این ترس و امید دچار آسیب شده‌ای.
بکن پرهیز تا شربت بسازم
که تا دور ابد باخود نیایی
هوش مصنوعی: از مصرف برخی چیزها خودداری کن تا بتوانم برایت نوشیدنی تهیه کنم که تو را تا ابد از خود دور نکند.
خمش کردم که شرحش عشق گوید
که گفت او است جان را جان فزایی
هوش مصنوعی: سکوت کردم زیرا عشق خودش درباره‌اش سخن می‌گوید، زیرا اوست که جان را زنده و پرانرژی می‌کند.

حاشیه ها

1396/03/29 15:05
امیرحسین

در بیت اول:
طعام آسمانی را سزایی

1403/09/19 08:12
اقبال کاظمی

بخوان دیوان شمس و مثنوی را 

مپرس اما هوش مصنوعی را

معلوم است که جمعبندی، سنجش و بکارگیری اطلاعاتی بدون احساس ،عاطفه و خودبرانگیزنده خیال و شعور هوش مصنوعی از ساحت ظریف شریف و بالخصوص شعر شهودی و پیچیده ای عرفانی بسیار بدور است. ولی شباهتی که هوش مصنوعی در این زمینه با افراد ازخودراضی، دیده درآ  و شارلاتان دارد در این است که هرگز در معناکردن اشعار به ناتوانی خود اقرار نمی کند و هرچه سرهم بافته به خورد خواننده می دهد، یعنی "نمیدانم" در قاموس اش وجود ندارد و من تا به حال مشاهده نتوانستم..  به هرحال من خواندن نظریات هوش مصنوعی را در مورد معنای اشعار ضیاع وقت می‌دانم مگر اینکه گاه‌گاهی به قصد تفریح و تفنن باشد. حتا می‌تواند خطر گمراهی هم داشته باشد برای آنانکه سالکان تازه وارد این وادی اند.