گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۶۳

مرا چون ناف بر مستی بریدی
ز من چه ساقیا دامن کشیدی
چنین عشقی پدید آری به هر دم
پدیدآرنده چون ناپدیدی
دهل پیدا دهلزن چون است پنهان
زهی قفل و زهی این بی‌کلیدی
جنون طرفه پیدا گشت در جان
جنون را عقل‌ها کرده مریدی
هزاران رنگ پیدا شد از آن خم
منزه از کبودی و سپیدی
دو دیده در عدم دوز و عجب بین
زهی اومیدها در ناامیدی
اگر دریای عمانی سراسر
در آن ابری نگر کز وی چکیدی
در آن دکان تو تخته تخته بودی
اگر خود این زمان عرش مجیدی
در اقلیم عدم ز آحاد بودی
در این ده گرچه مشهور و وحیدی
همان جا رو چنان ز آحاد می‌باش
از آن گلشن چرا بیرون پریدی
بر این سو صد گره بر پایت افتاد
ز فکر وهمی و نکته عمیدی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا چون ناف بر مستی بریدی
ز من چه ساقیا دامن کشیدی
هوش مصنوعی: ای ساقی، وقتی که مستی‌ام را از من جدا کردی و مرا همچون ناف دامن کشیدی، دیگر چه از من باقی مانده است.
چنین عشقی پدید آری به هر دم
پدیدآرنده چون ناپدیدی
هوش مصنوعی: هر لحظه چنین عشقی را به وجود می‌آوری، مانند خالق که در هر لحظه قابل مشاهده است و به ناگاه ناپدید می‌شود.
دهل پیدا دهلزن چون است پنهان
زهی قفل و زهی این بی‌کلیدی
هوش مصنوعی: صدای دهل شنیده می‌شود و نوازنده آن که در پس‌زمینه قرار دارد، معلوم نیست. قفلی بر در وجود دارد که بدون کلید، به سختی می‌توان به آن دسترسی پیدا کرد.
جنون طرفه پیدا گشت در جان
جنون را عقل‌ها کرده مریدی
هوش مصنوعی: دیوانگی به شکل عجیبی در دل عاشقانه پیدا شد و عقل‌ها اسیر و پیرو آن جنون شدند.
هزاران رنگ پیدا شد از آن خم
منزه از کبودی و سپیدی
هوش مصنوعی: هزاران رنگ از آن جام صاف و زلال ظاهر شد، بدون هیچ نشانه‌ای از سیاهی و سفیدی.
دو دیده در عدم دوز و عجب بین
زهی اومیدها در ناامیدی
هوش مصنوعی: دو چشم در دنیای عدم باورها و حیرت‌ها را می‌نگرند، چه امیدهای بزرگی در دل ناامیدی وجود دارد.
اگر دریای عمانی سراسر
در آن ابری نگر کز وی چکیدی
هوش مصنوعی: اگر در دریای عمان همه‌جا ابری باشد و از آن ابرها باران بریزد، در این صورت...
در آن دکان تو تخته تخته بودی
اگر خود این زمان عرش مجیدی
هوش مصنوعی: اگر تو در آن دکان خود به صورت تکه‌تکه و ناقص وجود داشتی، حالا جایگاه تو در عرش و دنیای بزرگ‌تر بسیار عالی و باارزش است.
در اقلیم عدم ز آحاد بودی
در این ده گرچه مشهور و وحیدی
هوش مصنوعی: در سرزمینی که وجود ندارد، تو از میان افراد شناخته شده و منحصر به فردی. اگرچه در این مکان مشهور و خاص هستی.
همان جا رو چنان ز آحاد می‌باش
از آن گلشن چرا بیرون پریدی
هوش مصنوعی: در آن مکان، به شکلی از افرادی که در окружаю тебя هستند، رفتار کن و نپرس چرا از آن باغ دل‌انگیز خارج شده‌ای.
بر این سو صد گره بر پایت افتاد
ز فکر وهمی و نکته عمیدی
هوش مصنوعی: در اینجا، تو با مشکلات و موانع زیادی روبه‌رو شده‌ای که ناشی از افکار و تصورات خودت هستند. این مشکلات باعث شده‌اند که تو نتوانی به درستی پیش بروی و احساس گره‌خوردگی و محدودیت کنی.