گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۴۶

چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی
برآری کار محتاجان نخسبی
تو نور خاطر این شب روانی
برای خاطر ایشان نخسبی
شبی بر گرد محبوسان گردون
بگردی ای مه تابان نخسبی
جهان کشتی و تو نوح زمانی
نگاهش داری از طوفان نخسبی
شب قدری که دادی وعده آن روز
دراندیشی از آن پیمان نخسبی
مخسب ای جان که خفتن آن ندارد
چه باشد چون تو داری آن نخسبی
توی شه پیل و پیش آهنگ پیلان
چو کردی یاد هندستان نخسبی
تو نپسندی ز داد و رحمت خویش
که بستان را کنی زندان نخسبی
اگر خسبی نخسبد جز که چشمت
توی آن نور جاویدان نخسبی
خمش کردم نگویم تا تو گویی
سخن گویان سخن گویان نخسبی
چو روی شمس تبریزی بدیدی
سزد کز عشق آن سلطان نخسبی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی
برآری کار محتاجان نخسبی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند عقل و جان در کار دیگران بی‌توجه نباشی و خواب آلود نباشی، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
تو نور خاطر این شب روانی
برای خاطر ایشان نخسبی
هوش مصنوعی: تو روشنی‌بخش این شب هستی و برای خاطر آنها آرام نمی‌گیری.
شبی بر گرد محبوسان گردون
بگردی ای مه تابان نخسبی
هوش مصنوعی: ای ماه روشن، شب را بر دور زندانیان آسمان بگردی و آرام نگیری.
جهان کشتی و تو نوح زمانی
نگاهش داری از طوفان نخسبی
هوش مصنوعی: جهان مانند یک کشتی است و تو به مانند نوح، باید مراقبت کنی تا این کشتی در طوفان نلرزید و آسیب نبیند.
شب قدری که دادی وعده آن روز
دراندیشی از آن پیمان نخسبی
هوش مصنوعی: در شبی که وعده‌اش را داده‌ای، باید به یاد آن روزهایی باشی که از آن وعده نمی‌توانی غافل شوی.
مخسب ای جان که خفتن آن ندارد
چه باشد چون تو داری آن نخسبی
هوش مصنوعی: ای جان، چرا خواب می‌روی؟ خوابیدن برای تو معنا ندارد، وقتی که تو آن خواب را نمی‌خواهی.
توی شه پیل و پیش آهنگ پیلان
چو کردی یاد هندستان نخسبی
هوش مصنوعی: وقتی که با پیلان و آهنگ آنها در هندستان آشنا شدی، دیگر آرام نخواهی گرفت.
تو نپسندی ز داد و رحمت خویش
که بستان را کنی زندان نخسبی
هوش مصنوعی: تو از رحمت و انصاف خود نپسندی که بستان را به زندان تبدیل کنی و در آن آسوده نمانی.
اگر خسبی نخسبد جز که چشمت
توی آن نور جاویدان نخسبی
هوش مصنوعی: اگر بخوابی، جز به آن نوری که از چشمان تو ساطع می‌شود، نخواهی خوابید.
خمش کردم نگویم تا تو گویی
سخن گویان سخن گویان نخسبی
هوش مصنوعی: من سکوت کرده‌ام تا تو حرف بزنی، زیرا سخن‌رانان در خواب هستند و نمی‌توانند صحبت کنند.
چو روی شمس تبریزی بدیدی
سزد کز عشق آن سلطان نخسبی
هوش مصنوعی: وقتی چهره شمس تبریزی را دیدی، شایسته است که از عشق آن پادشاه بی‌خواب بمانی.