غزل شمارهٔ ۲۶۴۲
زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی
آن جا که نه جای است چراگاه تو بودهست
زین شهره چراگاه تو محروم چرایی
جاندار سراپرده سلطان عدم باش
تا بازرهی از دم این جان هوایی
گه پای مشو گه سر بگریز از این سو
مستی و خرابی نگر و بیسر و پایی
ای راه نمای از می و منزل چو شوی مست
نی راه به خود دانی و نی راه نمایی
مستان ازل در عدم و محو چریدند
کز نیست بود قاعده هست نمایی
جان بر زبر همدگر افتاده ز مستی
همچون ختن غیب پر از ترک خطایی
این نعره زنان گشته که هیهای چه خوبی
و آن سجده کنان گشته که بس روح فزایی
مخدوم خداوندی شمس الحق تبریز
هم نور زمینی تو و خورشید سمایی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی
هوش مصنوعی: از آن مکان بیا، آقا، به این مکان نیا، که اینجا منزلی برای تو نیست. تو کجایی، خانهات کجاست؟
آن جا که نه جای است چراگاه تو بودهست
زین شهره چراگاه تو محروم چرایی
هوش مصنوعی: در جایی که دیگر جای مناسب نیست، چراگاه تو بوده است. چرا باید از این شهر محروم باشی؟
جاندار سراپرده سلطان عدم باش
تا بازرهی از دم این جان هوایی
هوش مصنوعی: باید به گونهای زندگی کنی که تمام وجودت متعلق به عدم باشد، تا از اثر این زندگی مادی آزاد شوی و به فضایی روشنتر دست یابی.
گه پای مشو گه سر بگریز از این سو
مستی و خرابی نگر و بیسر و پایی
هوش مصنوعی: گاهی باید در سکوت و آرامش قدم گذاشت و گاهی هم از موقعیتهای دشوار فرار کرد. این دنیا پر از بیثباتی و آشفتگی است؛ نگاهی به حال و وضع خود بینداز و ببین که در کجا قرار داری، بیسر و بیپایی.
ای راه نمای از می و منزل چو شوی مست
نی راه به خود دانی و نی راه نمایی
هوش مصنوعی: ای راهنما، وقتی در می و سفر مست میشوی، نه خودت راهی را میشناسی و نه میتوانی دیگران را هدایت کنی.
مستان ازل در عدم و محو چریدند
کز نیست بود قاعده هست نمایی
هوش مصنوعی: عاشقان همیشه در حال و هوای ازلی بودند و در حالتی از عدم به سر میبردند، به طوری که از نبودن، قاعدهای برای وجود پیدا کردهاند.
جان بر زبر همدگر افتاده ز مستی
همچون ختن غیب پر از ترک خطایی
هوش مصنوعی: دو نفر در حالت مستی و سرخوشی به همدیگر نزدیک شدهاند و همچون شهری گمشده پر از زیباییها و خطاها به نظر میرسند.
این نعره زنان گشته که هیهای چه خوبی
و آن سجده کنان گشته که بس روح فزایی
هوش مصنوعی: این صدا و فریاد که میگوید چه خوب است و به سجده افتادهاند و این عمل باعث افزایش روح و صفا میشود.
مخدوم خداوندی شمس الحق تبریز
هم نور زمینی تو و خورشید سمایی
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریز، هم معشوقی الهی و هم نور زمین است، و همچنین به عنوان خورشید آسمانی نیز شناخته میشود.
حاشیه ها
1404/04/12 20:07
همایون
جلالدین دنیای نیستی را از هستی شمس و سپس هستی او در نیستیاش شناخت و این دریافتی بس شگرف بود پس همگان را به جایگاه جمشیدی فرا میخواند که نیستی در هستی است و همان نوروز است در هر روز، که جمشید میآورد و جایگاه بیمرگی یادگار اوست
چنین سال سیصد همی رفت کار
ندیدند مرگ اندر آن روزگار
ز رنج و ز بدشان نبد آگهی
میان بسته دیوان به سان رهی
به فرمان مردم نهاده دو گوش
ز رامش جهان پر ز آوای نوش
چنین تا بر آمد بر این روزگار
ندیدند جز خوبی از کردگار
جهان سربهسر گشت او را رهی
نشسته جهاندار با فرّهی