گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۳۸

ای آنک به دل‌ها ز حسد خار خلیدی
این‌ها همه کردی و در آن گور خزیدی
تلخی دهد امروز تو را در دل و در کام
آن زهرگیاهی که در این دشت چریدی
آن آهن تو نرم شد امروز ببینی
که قفل دری یا جهت قفل کلیدی
طوق ملکی این دم اگر گوهر پاکی
رد فلکی این دم اگر جان پلیدی
با جمله روان‌ها به تک روح روانی
سلطان جهادی اگر از نفس جهیدی
با خالق آرام تو آرام گرفتی
وز دیو رمیده تو به هنگام رهیدی
امروز تو را بازخرد از غمش آن نور
کو را چو دل و جان به دل و جان بخریدی
آن سیمبر اندر بر سیمین تو آید
کو را چو نثار زر از این خاک بچیدی
ای عشق ببخشای بر این خاک که دانی
کز خاک همان رست که در خاک دمیدی
خامش کن و منمای به هر کس سر دل ز آنک
در دیده هر ذره چو خورشید پدیدی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای آنک به دل‌ها ز حسد خار خلیدی
این‌ها همه کردی و در آن گور خزیدی
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر حسد، دل‌ها را آزرده‌خاطر کردی، تو همه این کارها را انجام دادی و در نهایت به گور رفتی.
تلخی دهد امروز تو را در دل و در کام
آن زهرگیاهی که در این دشت چریدی
هوش مصنوعی: امروز احساس تلخی به تو می‌دهد، همانطور که آن زهر گیاهی که در این دشت چرا کردی، در دل و دهانت حس می‌شود.
آن آهن تو نرم شد امروز ببینی
که قفل دری یا جهت قفل کلیدی
هوش مصنوعی: امروز می‌بینی که آن آهنی که سخت و محکم بود، حالا نرم شده است، مثل قفلی که با یک کلید باز می‌شود.
طوق ملکی این دم اگر گوهر پاکی
رد فلکی این دم اگر جان پلیدی
هوش مصنوعی: این جا اشاره به این دارد که اگر در این لحظه، مقام و مقام انسانی و ملکوتی وجود داشته باشد، باید در درون آن گوهر پاکی وجود داشته باشد. در غیر این صورت، اگر رویدادها و رفتارهای ناپاک در جان انسان وجود داشته باشد، هیچ ارزشی از آن مقام و جایگاه باقی نمی‌ماند.
با جمله روان‌ها به تک روح روانی
سلطان جهادی اگر از نفس جهیدی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که با همه روح‌های زنده و انرژی‌های حیات، به روح پاک و روشن سلطان جهاد و تلاش بپرداز. اگر از نفس و توانایی‌های تازه و نو بهره‌مند شوی، به این هدف نزدیک‌تر خواهی شد.
با خالق آرام تو آرام گرفتی
وز دیو رمیده تو به هنگام رهیدی
هوش مصنوعی: با خالق خود به آرامش رسیدی و از شر دیو ترس و ناامیدی رهایی یافته‌ای.
امروز تو را بازخرد از غمش آن نور
کو را چو دل و جان به دل و جان بخریدی
هوش مصنوعی: امروز دوباره به خوبی و خرد و درک از غم او رسیدی، نوری که همانند دل و جانت را خریداری کردی.
آن سیمبر اندر بر سیمین تو آید
کو را چو نثار زر از این خاک بچیدی
هوش مصنوعی: آن جوان زیبا و دوست‌داشتنی که مانند سیم است، به سوی تو می‌آید، چون تو نیکی و محبت را از این دنیای خاکی برای او نثار کرده‌ای.
ای عشق ببخشای بر این خاک که دانی
کز خاک همان رست که در خاک دمیدی
هوش مصنوعی: ای عشق، بر این خاک ببخشای که تو می‌دانی از همین خاک، آنچه زنده شده، به خاطر دمیدن تو در آن است.
خامش کن و منمای به هر کس سر دل ز آنک
در دیده هر ذره چو خورشید پدیدی
هوش مصنوعی: سکوت کن و راز دلت را به کسی نگو، چون در هر ذره از چشم تو نوری همچون خورشید پیداست.