غزل شمارهٔ ۲۶۳۲
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
وز دلق دو صدپاره آدم شده عاری
از شرم تو گل ریخته در پای جمالت
وز لطف تو هر خار برون رفته ز خاری
بیبرگ نشاید که دگر غوره فشارد
در میکده اکنون که تو انگور فشاری
اقبال کف پای تو بر چشم نهاده
اندر طمعی که سرش از لطف بخاری
از غار به نور تو به باغ ازل آیند
ای یار چه یاری تو و ای غار چه غاری
بر کار شود در خود و بیکار ز عالم
آن کز تو بنوشید یکی شربت کاری
در باغ صفا زیر درختی به نگاری
افتاد مرا چشم و بگفتم چه نگاری
کز لذت حسن تو درختان به شکوفه
آبستن تو گشته مگر جان بهاری
در سجده شدم بیخود و گفتم که نگارا
آخر ز کجایی تو علی الله چه یاری
او گفت که از پرتو شمس الحق تبریز
کاوصاف جمال رخ او نیست شماری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
در سلطنت فقر و فنا کار تو داری
هوش مصنوعی: ای جان، تو که از این دنیا و زحمتهای آن عبور کردهای، در سلطنت فقر و از بین رفتن، متعلق به تو هست.
ای رخت کشیده به نهان خانه بینش
وی کشته وجود همه و خویش به زاری
هوش مصنوعی: ای چهرهات در دل تاریکی پنهان شده و در این گنجینهی پنهان، وجود همهی انسانها و خودت را به زاری به سمت مرگ کشاندهای.
پوشیده قباهای صفتهای مقدس
وز دلق دو صدپاره آدم شده عاری
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که انسانها با ویژگیهای مقدس و ارزشمند خود، مانند لباسهای زیبا و فاخر، تزیین شدهاند. اما در عین حال، آنها از ویژگیهای واقعی و اصیل خود که ممکن است در اثر مشکلات و چالشهای زندگی تکهتکه شده باشند، خالی شدهاند. در واقع، این بیت به نوعی نگاهی به تناقض میان جوهر واقعی انسان و ظواهر دنیوی دارد.
از شرم تو گل ریخته در پای جمالت
وز لطف تو هر خار برون رفته ز خاری
هوش مصنوعی: به خاطر شرم و حیا تو، گلها در برابر زیباییات ریختهاند و از محبت تو، حتی خارها نیز از وجود خود خارج شدهاند و دیگر آزاردهنده نیستند.
بیبرگ نشاید که دگر غوره فشارد
در میکده اکنون که تو انگور فشاری
هوش مصنوعی: در حال حاضر که تو در حال تولید نتیجه و اثر هستی، نیازی به کسی دیگر نیست که غیر از تو کار انجام دهد.
اقبال کف پای تو بر چشم نهاده
اندر طمعی که سرش از لطف بخاری
هوش مصنوعی: من به خاک پای تو سجده کردهام، در انتظار آن که از محبت تو بهرهمند شوم.
از غار به نور تو به باغ ازل آیند
ای یار چه یاری تو و ای غار چه غاری
هوش مصنوعی: ای یار، از تاریکی به روشنایی تو، به باغی که از ابتدا وجود داشته، بیایند. چقدر کمک تو بزرگ است و چقدر این غار (تاریکی) عجیب و غریب است.
بر کار شود در خود و بیکار ز عالم
آن کز تو بنوشید یکی شربت کاری
هوش مصنوعی: انسان باید در کار و تلاش خود مجد و کوشش کند و از دنیا و اطراف خود بیخبر نباشد. هر کسی که از علم و تجربیات تو بهرهمند شود، باید به تلاشی که کردهای، احترام بگذارد و از نتایج آن بهرهبرداری کند.
در باغ صفا زیر درختی به نگاری
افتاد مرا چشم و بگفتم چه نگاری
هوش مصنوعی: در یک باغ زیبا، در سایه درختی، به دختری زیبا نگاه کردم و با خود گفتم چقدر او زیباست.
کز لذت حسن تو درختان به شکوفه
آبستن تو گشته مگر جان بهاری
هوش مصنوعی: درختان به خاطر زیبایی و لذت وجود تو، پر از شکوفه شدهاند، گویی که جان بهاری در آنان دمیده شده است.
در سجده شدم بیخود و گفتم که نگارا
آخر ز کجایی تو علی الله چه یاری
هوش مصنوعی: در حالتی عمیق از خضوع و فروتنی به سجده رفتم و با خودم گفتم، ای نگار، تو از کجا آمدهای؟ خدا را به کمک تو نیاز دارم.
او گفت که از پرتو شمس الحق تبریز
کاوصاف جمال رخ او نیست شماری
هوش مصنوعی: او گفت که زیبایی چهرهاش مانند نور خورشید تبریز، تعداد و شمارشپذیر نیست.
حاشیه ها
1394/10/08 00:01
کوروش ایرانی اصل
کار تو داری = مهم تو هستی...
1394/10/08 00:01
کوروش ایرانی اصل
نیست شماری = قابل شمردن نیست...