غزل شمارهٔ ۲۶۲۶
ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
تا رخت گشادی و دکان بازکشیدی
چون جولهه حرص در این خانه ویران
از آب دهان دام مگس گیر تنیدی
از لذت و از مستی این دانه دنیا
پنداشت دل تو که از این دام رهیدی
در سیل کسی خانه کند از گل و از خاک
در دام کسی دانه خورد هیچ شنیدی
ای دل ببر از دام و برون جه تو به هنگام
آن سوی که در روضه ارواح دویدی
ای روح چو طاووس بیفشان تو پر عقل
یا یاد نداری تو که بر عرش پریدی
از عرش سوی فرش فتادی و قضا بود
دادی تو پر خویش و دو سه دانه خریدی
چون گرسنه قحط در این لقمه فتادی
گه لب بگزیدی و گهی دست خلیدی
کو همت شاهانه نه زان دایه دولت
زان شیر تباشیر سعادت بمزیدی
آن خوی ملوکانه که با شیر فرورفت
والله که نیامیزد با خون و پلیدی
آن شاه گل ما به کف خویش سرشتهست
آن همت و بختش ز کف شاه چشیدی
والله که در آن زاویه کاوراد الست است
آموخت تو را شاه تو شیخی و مریدی
آموخت تو را که دل و دلدار یکی اند
گه قفل شود گاه کند رسم کلیدی
گه پند و گهی بند و گهی زهر و گهی قند
گه تازه و برجسته گهی کهنه قدیدی
ای سیل در این راه تو بالا و نشیب است
تلوین برود از تو چو در بحر رسیدی
ای خاک از این زخم پیاپی تو نژندی
وی چرخ از این بار گران سنگ خمیدی
ای بحر حقایق که زمین موج و کف توست
پنهانی و در فعل چه پیدا و پدیدی
ای چشمه خورشید که جوشیدی از آن بحر
تا پرده ظلمات به انوار دریدی
هر خاک که در دست گرفتی همه زر شد
شد لعل و زمرد ز تو سنگی که گزیدی
بس تلخ و ترش از تو چو حلوا و شکر شد
بگزیده شد آن میوه که او را بگزیدی
شاگرد کی بودی که تو استاد جهانی
این صنعت بیآلت و بیکف ز کی دیدی
چون مرکب جبریلی و از سم تو هر خاک
سبزه شود آخر ز چه کهسار چریدی
خامش کن و یاد آور آن را که به حضرت
صد بار از این ذکر و از این فکر بریدی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
تا رخت گشادی و دکان بازکشیدی
هوش مصنوعی: ای دل، در این اوضاع بد و غارت و نابودی چه چیزی را مشاهده کردی که از آن جدا شدی و زندگیت را دوباره آغاز کردی؟
چون جولهه حرص در این خانه ویران
از آب دهان دام مگس گیر تنیدی
هوش مصنوعی: حرص و طمع مانند کمربند دور این خانه خراب و ویران پیچیده شده است و به مانند دام مگس، فقط روح و جان آدم را درگیر میکند.
از لذت و از مستی این دانه دنیا
پنداشت دل تو که از این دام رهیدی
هوش مصنوعی: دل تو از شادی و سرخوشی، فکر میکند که از این دنیا و زرق و برق آن آزاد شده است.
در سیل کسی خانه کند از گل و از خاک
در دام کسی دانه خورد هیچ شنیدی
هوش مصنوعی: در طوفان کسی نمیتواند در خانهای ساخته شده از گل و خاک بماند، و هیچکس در دام دیگری نمیتواند از دانهای بهرهمند شود. آیا تا به حال چیزی از این دست شنیدهای؟
ای دل ببر از دام و برون جه تو به هنگام
آن سوی که در روضه ارواح دویدی
هوش مصنوعی: ای دل، از این مشکلات و گرفتاریها بیرون بیا و به سوی آنجا برو که روحها در آنجا به آرامش میرسند.
ای روح چو طاووس بیفشان تو پر عقل
یا یاد نداری تو که بر عرش پریدی
هوش مصنوعی: ای روح، مانند طاووس زیبایی خود را به نمایش بگذار! آیا تو بدون درک و عقل، نمیدانی که چگونه به عرش پرواز کردی؟
از عرش سوی فرش فتادی و قضا بود
دادی تو پر خویش و دو سه دانه خریدی
هوش مصنوعی: تو از بلندای آسمان به زمین آمدی و تقدیر این بود که بخشی از وجودت را به کار ببری و چند چیز جزئی را به دست آوری.
چون گرسنه قحط در این لقمه فتادی
گه لب بگزیدی و گهی دست خلیدی
هوش مصنوعی: وقتی که قحطی به سراغت آمد و گرسنه شدی، گاهی لب خود را میگزی و گاهی دستت را میمکید.
کو همت شاهانه نه زان دایه دولت
زان شیر تباشیر سعادت بمزیدی
هوش مصنوعی: انسانی با اراده و عزم قوی به دنبال موفقیت و سعادت است و این موفقیت نه تنها وابسته به حمایت و امکاناتی که از دیگران دریافت میکند، بلکه به تلاش و همت خود او نیز بستگی دارد.
آن خوی ملوکانه که با شیر فرورفت
والله که نیامیزد با خون و پلیدی
هوش مصنوعی: خوی ملوکانه و نجابت که مانند شیر در وجود او وجود دارد، هرگز با خون و پلیدی در هم نمیآمیزد.
آن شاه گل ما به کف خویش سرشتهست
آن همت و بختش ز کف شاه چشیدی
هوش مصنوعی: دوست گرانقدر ما، گل زیبایی را در دستان خود دارد که خود او را به کمال رسانده است. اراده و خوش شانسی او به گونهای است که از دست پادشاهی دیگر به او رسیده و او این نعمتها را به دست آورده است.
والله که در آن زاویه کاوراد الست است
آموخت تو را شاه تو شیخی و مریدی
هوش مصنوعی: واقعا که در آن مکان دور از جهان، حقیقت وجود را به تو آموختند. تو در آن جا به مقام خاصی رسیدی و نسبت میان معلم و شاگرد را یاد گرفتی.
آموخت تو را که دل و دلدار یکی اند
گه قفل شود گاه کند رسم کلیدی
هوش مصنوعی: آموختی که دل و معشوق یکی هستند، گاهی قفل میشود و میتواند رمزگشایی شود.
گه پند و گهی بند و گهی زهر و گهی قند
گه تازه و برجسته گهی کهنه قدیدی
هوش مصنوعی: گاهی نصیحت میکند، گاهی انسان را به بند میکشد، گاهی تلخی و زهر به او میدهد و گاهی شیرینی و خوشی را به او میچشاند. برخی وقتها تازه و پررنگ جلوه میکند و زمانهایی دیگر کهنه و فرسوده به نظر میرسد.
ای سیل در این راه تو بالا و نشیب است
تلوین برود از تو چو در بحر رسیدی
هوش مصنوعی: ای سیل، در این مسیر هم بلندی وجود دارد و هم پستی. زمانی که به دریا میرسی، به تو رنگ و بویی خاص میدهد.
ای خاک از این زخم پیاپی تو نژندی
وی چرخ از این بار گران سنگ خمیدی
هوش مصنوعی: ای زمین، از این زخمهای مکرر تو رنج میکشی و ای چرخ فلک، به خاطر این بار سنگین، خم شدهای.
ای بحر حقایق که زمین موج و کف توست
پنهانی و در فعل چه پیدا و پدیدی
هوش مصنوعی: ای دریای حقیقت، که زمین در تو مانند موج و کف است، تو در خفا و نهان هستی، اما در اعمال و کارهایت کاملاً نمایان و مشهودی.
ای چشمه خورشید که جوشیدی از آن بحر
تا پرده ظلمات به انوار دریدی
هوش مصنوعی: ای چشمه نور خورشید، تو که از خود نور افشانی کردی و دریاها را روشن ساختی تا جایی که تاریکیها را نیز شکافتی و به روشنی آوردی.
هر خاک که در دست گرفتی همه زر شد
شد لعل و زمرد ز تو سنگی که گزیدی
هوش مصنوعی: هر خاکی که به دست میگیری به طلا تبدیل میشود؛ هر سنگی که انتخاب کنی به جواهراتی چون لعل و زمرد تبدیل میشود.
بس تلخ و ترش از تو چو حلوا و شکر شد
بگزیده شد آن میوه که او را بگزیدی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که طعم تلخ و ترش زندگی به شیرینی و لذت شبیه حلوا و شکر تبدیل شده است، اما میوهای که به آن اشاره میشود، انتخاب شده و حالا از آن دست کشیده شده است. در واقع، این به تأثیر انتخابها و نتایج آنها در زندگی اشاره دارد.
شاگرد کی بودی که تو استاد جهانی
این صنعت بیآلت و بیکف ز کی دیدی
هوش مصنوعی: تو کی هستی که در این هنر بزرگ استاد جهانی باشی، در حالی که حتی نیازی به ابزار و وسیله نداری؟ آیا از کی و کجا این مهارت را آموختهای؟
چون مرکب جبریلی و از سم تو هر خاک
سبزه شود آخر ز چه کهسار چریدی
هوش مصنوعی: صدای تو مانند مرکب جبریل است و از پاهای تو هر خاکی سبز و بارور میشود. پس به چه دلیل از کوهها به چرا رفتم؟
خامش کن و یاد آور آن را که به حضرت
صد بار از این ذکر و از این فکر بریدی
هوش مصنوعی: سکوت کن و به یاد بیاور کسی که صد بار از این ادعا و این تفکر فاصله گرفته است.
حاشیه ها
1394/04/01 22:07
نازنین
جسارتن فکر می کنم در بیت های یازده ، و بیست و یک -شاید به دلیل اشتباه تایپی- بعضی از واژه ها نادرست نوشته شدن :
بیت یازده، مصراع دوم : آن همت و بخشش ز کف شاه چشیدی
بیت بیست و یک، مصراع دوم: این صنعت بی آلت و بی کف ز که دیدی
(بیت بیست و یک مطابق با نسخه تصحیح شدۀ استاد فروزانفر هست)
1399/01/28 23:03
منصور قربانی
درمتن اشعار دیوان شمس ،چه کسی را کی. مینویسند
منهم فکر میکنم در بیت 11 کلمه بختش باید بخشش باشد
تا نظر اساتید فن چه باشد