گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۳۴

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری
اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری
مرا بر تخت خود بنشان دوزانو پیش من بنشین
مرا سلطان کن و می‌دو به پیشم چون سلحداری
شها شیری تو من روبه تو من شو یک زمان من تو
چو روبه شیرگیر آید جهان گوید خوش اشکاری
چنان نادر خداوندی ز نادر خسروی آید
که بخشد تاج و تخت خود مگر چون تو کلهداری
ز بس احسان که فرمودی چنانم آرزو آمد
که موسی چون سخن بشنود در می‌خواست دیداری
یکی کف خاک بستان شد یکی کف خاک بستانبان
که زنده می‌شود زین لطف هر خاکی و مرداری
تو خود بی‌تخت سلطانی و بی‌خاتم سلیمانی
تو ماهی وین فلک پیشت یکی طشت نگوساری
کی باشد عقل کل پیشت یکی طفلی نوآموزی
چه دارد با کمال تو به جز ریشی و دستاری
گلیم موسی و هارون به از مال و زر قارون
چرا شاید که بفروشی تو دیداری به دیناری
مرا باری بحمدالله چه قرص مه چه برگ که
ز مستی خود نمی‌دانم یکی جو را ز قنطاری
سر عالم نمی‌دارم بیار آن جام خمارم
ز هست خویش بیزارم چه باشد هست من باری
سگ کهفی که مجنون شد ز شیر شرزه افزون شد
خمش کردم که سرمستم نباید بسکلد تاری
بهل ای دل چو بینایی سخن گویی و رعنایی
هلا بگذار تا یابی از این اطلس کلهواری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری
اگر مه را جفا گویم بجنبان سر بگو آری
هوش مصنوعی: اگر یک لحظه رعیت باشی و من را به عنوان پادشاه و سالار خود بشناسی، اگر به ماه (یعنی تو) بی‌احترامی کنم، فقط سر خود را تکان بده و بگو آری.
مرا بر تخت خود بنشان دوزانو پیش من بنشین
مرا سلطان کن و می‌دو به پیشم چون سلحداری
هوش مصنوعی: مرا بر تخت خود بنشان و خودت دوزانو پیش من بنشین. مرا به مقام سلطنت برسان و می‌دو را مانند یک جنگجو به پیش من بیاور.
شها شیری تو من روبه تو من شو یک زمان من تو
چو روبه شیرگیر آید جهان گوید خوش اشکاری
هوش مصنوعی: با صدای شِیرین تو، من شاداب می‌شوم. تو اگر مانند شیر قوی شوی، جهان زیبایی‌های تو را ستایش خواهد کرد.
چنان نادر خداوندی ز نادر خسروی آید
که بخشد تاج و تخت خود مگر چون تو کلهداری
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که فردی به قدری برجسته و ویژه است که حتی خداوند نادری که خسرو و پادشاهی بزرگ است، تاج و تخت خود را جز برای او نمی‌دهد. این نشان‌دهنده‌ی عظمت و مقام بی‌نظیر این فرد است.
ز بس احسان که فرمودی چنانم آرزو آمد
که موسی چون سخن بشنود در می‌خواست دیداری
هوش مصنوعی: به خاطر بسیاری از خوبی‌هایی که به من کردی، حالا آرزو دارم که وقتی موسی سخن گفت، بتوانم او را ملاقات کنم.
یکی کف خاک بستان شد یکی کف خاک بستانبان
که زنده می‌شود زین لطف هر خاکی و مرداری
هوش مصنوعی: یکی از خاک بستان به وجود می‌آید و دیگری هم از خاک بستانبان. هر خاکی و هر مرده‌ای از لطف و محبت (خداوند) در زندگی زنده می‌شود.
تو خود بی‌تخت سلطانی و بی‌خاتم سلیمانی
تو ماهی وین فلک پیشت یکی طشت نگوساری
هوش مصنوعی: تو خود پادشاهی و نیازی به تاج و تخت نداری، تو مانند ماهی زیبا هستی و این دنیا مانند یک ظرف کوچک در مقابل توست.
کی باشد عقل کل پیشت یکی طفلی نوآموزی
چه دارد با کمال تو به جز ریشی و دستاری
هوش مصنوعی: کی فکر می‌کنی که عقل کامل در برابر تو مثل یک بچه نوآموز است؟ او چه چیزی جز ریش و کلاهی دارد که بتواند به کمال تو بررسید؟
گلیم موسی و هارون به از مال و زر قارون
چرا شاید که بفروشی تو دیداری به دیناری
هوش مصنوعی: تکه‌دستی که موسی و هارون دارند، ارزشش بیشتر از ثروت و زر و سیم قارون است. شاید تو بتوانی دیداری را با یک دینار بفروشی، اما ارزش این گلیم بسیار بالاتر است.
مرا باری بحمدالله چه قرص مه چه برگ که
ز مستی خود نمی‌دانم یکی جو را ز قنطاری
هوش مصنوعی: به لطف خدا، من در حالتی از خوشی و سرمستی هستم که نمی‌توانم تفاوتی میان زیبایی‌های طبیعی مثل ماه و برگ قائل شوم. در این حال، حتی نمی‌دانم یک دانه جو از مقدار زیادی که در دست دارم چقدر است.
سر عالم نمی‌دارم بیار آن جام خمارم
ز هست خویش بیزارم چه باشد هست من باری
هوش مصنوعی: من به سرنوشت و عالم اهمیت نمی‌دهم، بیا آن جام مستی را به من بده. من از خودم بیزارم و از وجودم خوشنود نیستم. حالا نیستی من چه ارزشی دارد؟
سگ کهفی که مجنون شد ز شیر شرزه افزون شد
خمش کردم که سرمستم نباید بسکلد تاری
هوش مصنوعی: سگی که درون غار زندانی شده بود و به خاطر فضایلش در عشق دیوانه شده، با شدت بیشتری به محبتش افزوده شد. من خود را کنترل کردم تا سرمستم نشوم و نتوانم آن تاریکی را تحمل کنم.
بهل ای دل چو بینایی سخن گویی و رعنایی
هلا بگذار تا یابی از این اطلس کلهواری
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که زیبایی و سخن گفتن را می‌بینی، بهتر است که بگذاری تا از این لباس زیبا بهره‌مند شوی.

حاشیه ها

1398/08/03 20:11
..

چنان نادر خداوندی ز نادر خسروی آید
که بخشد تاج و تخت خود، مگر چون تو کله‌داری..