غزل شمارهٔ ۲۴۸۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۴۸۲ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
روی سخن به دوستانی است که اهل سخن هستند و بسیار سخت گیرند و میتوانند هر مکتب و معرفتی را به چالش بگیرند
هر چند خود جلال دین همه باورها و چارچوبها را میشکند و هر بار به این کار خود میبالد و به شیشه شکنی خود را شهره میکند ولی اینجا میخواهد که قرابه را نشکنیم، چون دل دوستانی که به این قرابه روی آورده اند میشکند، در حقیقت بخشی از سخن را باید از مجادله و منطق و استدلال جدا کرد، تا جمع مستان متفرق نشود و بتوان مستی کرد و اصلا همه هستی را نمی توان در قالب کلام آورد بلکه با دل و درون میتوان با آن ارتباط پیدا کرد و آن جا جای شیشه شکستن نیست، اگر به همنشینی با معشوق رسیدی و از خیال او مست شدی مواظب باش تا بیش از اندازه به او نزدیک نشی و او را با خود مقاتسه نکنی بلکه همیشه حریمی برای او در نظر بگیری، و هم چنین است شمس تبریزی، او نیز حریمی دارد که باید آن را شناخت و این راز بزرگی است که با ما در میان گذاشته میشود تا رموز عشق را بیاموزیم و بدانیم که خیر و شر پیرامون حق پرسه میزند و این خاصیت حق است نه عیب آن، به قول معروف بچه را با آب حمام خالی نکن
همایون خان ، ممکن است توضیح بدی ، ” به قول معروف بچه را با آب حمام خالی نکن“ یعنی چی،
درود محسن عزیز، این مثلی انگلیسی است که در فارسی هم به کار میرود، که وقتی بچه را میشویی و آب کثیف وان را خالی میکنی مواظب باش که بچه را همراه آب بیرون نیاندازی، گاه ما با یک اشکال و یا بد فهمی و یا نفهمیدن موضوع و خوش نداشتن حواشی یک چیز، کل آن را رد میکنیم در حالیکه در آنجا ممکن است یک چیز بسیار با ارزش را نیز از دست بدهیم، سعدی مثال زیبائی دارد و میگوید:
ز تاج ملک زادهای در مناخ - شبی لعلی افتاد در سنگلاخ
پدر گفتش اندر شب تیره رنگ - چه دانی که گوهر کدام است و سنگ
همه سنگها پاس دار ای پسر - که لعل از میانش نباشد به در
غم جمله خور از برای یکی - مراعات صد کن برای یکی
در اوباش پاکان شوریده رنگ - همان جای تاریک و لعل است و سنگ
برای من سوال بود که جلال دین که همه جا از شکستن صحبت میکند چگونه در این غزل به نکتهای اساسی اشاره میکند و از نشکستن میگوید، از رموز و لطافت مکتب عشق این است که همه چیز را نمی توان با سر و فهمیدن دریافت، بلکه بخشی از کار را باید به دل سپرد و سر و دل با هم کار میکنند، البته آن سری که در کار عشق جستجو گر است، نه آن سر معمولی که همه دارند و برای زندگی و معیشت است، برای همین از دو سر صحبت میکند اگر اشتباه نکنم
حیف است که آدم حضور جلال دین را در زندگی خود حذف کند و شیوه او را نادیده بگیرد چون همه حرفهای او را با عقل خود نمی فهمد، هستی هرگز به تمامی قابل فهمیدن نیست، این امروز برای علم و ریاضیات نیز آشکار شده است

مولانا