گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۵۴

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی
عاشق او شو که دهد ملکت عیش ابدی
چونک سپید است و سیه روز و شب عمر همه
عمر دگر جو که بود ساده چو نور صمدی
ای تو فرورفته به خود گاه از آن گور و لحد
غافل از این لحظه که تو در لحد بود خودی
دیدن روزی ده تو رزق حلال است تو را
گرم به دکان چه روی در پی رزق عددی
نادره طوطی که توی کان شکر باطن تو
نادره بلبل که توی گلشنی و لعل خدی
لیلی و مجنون عجب هر دو به یک پوست درون
آینهٔ هر دو توی لیک درون نمدی
عالم جان بحر صفا صورت و قالب کف او
بحر صفا را بنگر چنگ در این کف چه زدی
هیچ قراری نبود بر سر دریا کف را
ز آنک قرارش ندهد جنبش موج مددی
ز آنک کف از خشک بود لایق دریا نبود
نیک به نیکی رود و بد برود سوی بدی
کف همگی آب شود یا به کناری برود
ز آنک دورنگی نبود در دل بحر احدی
موج برآید ز خود و در خود نظاره کند
سجده کنان کای خود من آه چه بیرون ز حدی
جمله جان‌هاست یکی وین همه عکس ملکی
دیده احول بگشا خوش نگر ار باخردی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی
عاشق او شو که دهد ملکت عیش ابدی
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا مانند یک تکه پول است، گاهی خوشحالی و گاهی ناخوشی به همراه دارد. اما اگر عاشق آن شوی، می‌توانی به جاودانگی خوشی و لذت دست یابی.
چونک سپید است و سیه روز و شب عمر همه
عمر دگر جو که بود ساده چو نور صمدی
هوش مصنوعی: روز و شب، سپید و سیاه، عمر انسان را به صورت گذرا نشان می‌دهد. در این میان، به دنبال حقیقتی باش که مانند نور خالص و بدون آلودگی است.
ای تو فرورفته به خود گاه از آن گور و لحد
غافل از این لحظه که تو در لحد بود خودی
هوش مصنوعی: ای انسان که در خود فرورفته‌ای، حواست به مرگ و قبر نیست، اما به یاد داشته باش که در همین لحظه‌ای که در فکر خودی، در قبر و گور خود نیز هستی.
دیدن روزی ده تو رزق حلال است تو را
گرم به دکان چه روی در پی رزق عددی
هوش مصنوعی: به دنبال کسب درآمد حلال و روزی حلال باش و خودت را به زحمت نینداز. چرا که برخی از افراد به دکان و کارهای دیگر می‌پردازند در حالی که باید به تامین نیازهای روحی و معنوی خود نیز توجه داشته باشند.
نادره طوطی که توی کان شکر باطن تو
نادره بلبل که توی گلشنی و لعل خدی
هوش مصنوعی: تو مانند طوطی نادری هستی که در معدن شکر زندگی می‌کند و مانند بلبل نادری هستی که در باغ گل و کنار لعل لبان تو به سر می‌برد.
لیلی و مجنون عجب هر دو به یک پوست درون
آینهٔ هر دو توی لیک درون نمدی
هوش مصنوعی: لیلی و مجنون هر دو از یک جنس و ذات هستند، مانند دو تصویر در آینه که شباهت زیادی به هم دارند، اما در واقعیت هر کدام بر اساس شرایط و ویژگی‌های خاص خودشان با هم فرق می‌کنند.
عالم جان بحر صفا صورت و قالب کف او
بحر صفا را بنگر چنگ در این کف چه زدی
هوش مصنوعی: دانشمند مانند دریاٌی از صفا و پاکی است و شکل و قالب او تنها مثل کفی است که بر روی این دریا قرار دارد. حالا به دریا نگاه کن و ببین که با چنگ زدن در این قالب چه گوهری را به ظهور آورده‌ای.
هیچ قراری نبود بر سر دریا کف را
ز آنک قرارش ندهد جنبش موج مددی
هوش مصنوعی: هیچ توافقی بر روی دریا وجود ندارد، چون حرکات موج به آن آرامش نمی‌دهد.
ز آنک کف از خشک بود لایق دریا نبود
نیک به نیکی رود و بد برود سوی بدی
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه دست‌ها از خشکی و بی‌آبی هستند، شایسته دریا نیستند. چیزهای خوب به سمت خوبی می‌روند و چیزهای بد به سمت بدی.
کف همگی آب شود یا به کناری برود
ز آنک دورنگی نبود در دل بحر احدی
هوش مصنوعی: اگر سطح آب همگی از بین برود یا به کناری برود، این به خاطر آن است که در دل دریا هیچ‌کس دو رنگی و نفاق ندارد.
موج برآید ز خود و در خود نظاره کند
سجده کنان کای خود من آه چه بیرون ز حدی
هوش مصنوعی: موج از درون خود به‌وجود می‌آید و در حالی که به خود می‌نگرد، به احترام می‌افتد و می‌گوید: "ای خود من، آه! چه چیزی فراتر از حد و مرزِ وجود خود دارم!"
جمله جان‌هاست یکی وین همه عکس ملکی
دیده احول بگشا خوش نگر ار باخردی
هوش مصنوعی: همه جان‌ها یکی هستند، اما این دنیا فقط بازتابی از آن حقیقت است. اگر با خرد و حکمت به این مسئله نگاه کنی، می‌توانی واقعیت را بهتر درک کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۵۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/11/27 23:01
نادر..

موج برآید ز خود و در خود نظاره کند
سجده کنان کای خود من آه چه بیرون ز حدی!!..

1397/12/22 12:02
محمد

کسی معنی دقیق این بیت را میداند
موج برآید ز خود و در خود نظاره کند
سجده کنان کای خود من آه چه بیرون ز حدی

1402/12/29 12:02
مصطفی خدایگان

جناب محمد درود. خیلی خلاصه نظرم رو عرض کنم این بیت در مورد قیاس خالق و مخلوق است؛ مخلوق همواره تصور می‌کند خیلی مهم و بزرگ است اما وقتی به خود می‌آید و عظمت خالق می‌بیند، آن همه ادعا و منم منم فروکش می‌کند.