گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۳۴

از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی
بر قلب ماهان برزدی سنجق ز شاهان بستدی
ماه آمدی از لامکان ای اصل کارستان جان
صد آفتاب و چرخ را چون ذره‌ها برهم زدی
یک مشعله افروختی تا روز و شب را سوختی
عذری به جرم آموختی نیکی خجل شد از بدی
از رشک پنهان ای پری در جان درآ تا دل بری
ای زهره صد مشتری ای سر لطف ایزدی
بخرام بخرام ای صنم زیرا توی کاندر حرم
هم حسرت هر عابدی هم قبله هر معبدی
نقشی است بی‌مثل آن رخش پرنور پاک خالقش
زلفی است مشکین طره‌اش یا طیلسان احمدی
چون شمس تبریزی رود چون سایه جان در پی رود
در دیده خاکش توتیا یا کحل نور سرمدی

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی
بر قلب ماهان برزدی سنجق ز شاهان بستدی
هوش مصنوعی: ای پادشاه جاودانی، تو به سرزمین ما آمدی و در دل ما جا گرفت. پرچم افتخار را از دیگر شاهان گرفتی و به ما نشان دادی.
ماه آمدی از لامکان ای اصل کارستان جان
صد آفتاب و چرخ را چون ذره‌ها برهم زدی
هوش مصنوعی: ماه از مکانی فراتر و نامشخص آمدی، ای منبع اصلی همه کارها و زندگی. تو با وجود خود، نور و زندگی را به اندازه‌ای بر فضا و همه عناصر عالم تابانیدی که همچون ذرات ریز، آن‌ها را به هم زد.
یک مشعله افروختی تا روز و شب را سوختی
عذری به جرم آموختی نیکی خجل شد از بدی
هوش مصنوعی: تو چنان شعلهای روشن کردی که روز و شب را به آتش کشیدی، بهانه‌ای برای یادگرفتن نیکی ساختی و حالا نیکی از بدی شرمنده شده است.
از رشک پنهان ای پری در جان درآ تا دل بری
ای زهره صد مشتری ای سر لطف ایزدی
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر حسادت پنهان، وارد جانم شو تا دل من را با زیبایی‌ات تسخیر کنی. ای زهره، تو مانند صد مشتری به چشم می‌آیی. ای سرشار از لطف الهی، به من نزدیک شو.
بخرام بخرام ای صنم زیرا توی کاندر حرم
هم حسرت هر عابدی هم قبله هر معبدی
هوش مصنوعی: ای معشوق، بخرام و زیبایی کن، چرا که تو در حرم، حسرت هر عابدی و نیز قبله هر عبادتگاهی هستی.
نقشی است بی‌مثل آن رخش پرنور پاک خالقش
زلفی است مشکین طره‌اش یا طیلسان احمدی
هوش مصنوعی: نقش و تصویر بی‌نظیری از چهره‌ای درخشان و پاک وجود دارد. خالق آن چهره، زلف‌هایی سیاه و زیبا مانند طوس احمدی دارد.
چون شمس تبریزی رود چون سایه جان در پی رود
در دیده خاکش توتیا یا کحل نور سرمدی
هوش مصنوعی: چون شمس تبریزی برود، جان مانند سایه‌اش دنبال او می‌رود. در چشمان مردم، او مانند گرد و غبارش پرتو نور جاودانی است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۴۳۴ به خوانش عندلیب