غزل شمارهٔ ۲۲۹۶
مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه
مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه
خوش آن باشد که میراند به سوی اصل شیرینی
در آن سیران سقط کرده هزاران اسب و جمازه
همیکوشم به خاموشی ولیکن از شکرنوشی
شدم همخوی آن غمزه که آن غمزهست غمازه
دلا سرسخت و پاسستی چنین باشند در مستی
ولی بشتاب لنگانه که میبندند دروازه
بدان صبح نجاتی رو بدان بحر حیاتی رو
بزن سنگی بر این کوزه بزن نفطی در آن کازه
بهل می را به میخواران بهل تب را به غمخواران
که این را جملگی نقش است و آن را جمله آوازه
که کنزا کنت مخفیا فاحببت بان اعرف
برای جان مشتاقان به رغم نفس طنازه
تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا
فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه
الی نور هو الله تری فی ضؤ لقیاه
کمال البدر نقصانا و عین الشمس خبازه
غزل شمارهٔ ۲۲۹۵: سراندازان همیآیی نگارین جگرخوارهغزل شمارهٔ ۲۲۹۷: چو در دل پای بنهادی بشد از دست اندیشه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه
مثال حسن و احسانت برون از حد و اندازه
هوش مصنوعی: تو از من میپرسی که حال من چگونه است، در حالی که تو خود با لطافت و زیباییات فراتر از حد و اندازهای. حسن و نیکیهای تو به قدری زیاد است که نمیشود آنها را اندازهگیری کرد.
خوش آن باشد که میراند به سوی اصل شیرینی
در آن سیران سقط کرده هزاران اسب و جمازه
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در مسیری روانه میشود که به منبع شیرینی و لذت میرسد، حتی اگر در این راه هزاران اسب و موارد بیاهمیت را از دست بدهد.
همیکوشم به خاموشی ولیکن از شکرنوشی
شدم همخوی آن غمزه که آن غمزهست غمازه
هوش مصنوعی: من سعی میکنم خاموش بمانم، اما در پی نوشیدن شیرین شکر، به نوعی به آن نگاه جذاب و دلربا خوی گرفتهام که خود، سرشار از غم و اندوه است.
دلا سرسخت و پاسستی چنین باشند در مستی
ولی بشتاب لنگانه که میبندند دروازه
هوش مصنوعی: ای دل، تو که سختکوش و پایداری، بگذار که در مستی باشی، اما فراموش نکن زودتر حرکت کن، چون درِ ورود به شادیها بسته میشود.
بدان صبح نجاتی رو بدان بحر حیاتی رو
بزن سنگی بر این کوزه بزن نفطی در آن کازه
هوش مصنوعی: بدان که در صبح نجات و رهایی، یک دریا از زندگی وجود دارد. بر این کوزه یک سنگ بزن و بگذار تا عطر و خود را در آن بریزد.
بهل می را به میخواران بهل تب را به غمخواران
که این را جملگی نقش است و آن را جمله آوازه
هوش مصنوعی: مشکلی نیست که به مینوشان بدهی تا تسکین یابند و حال خود را بهتر کنند، یا به دلسوزانی که غمگین هستند. زیرا همه اینها نتیجهی بیفایده است و در نهایت تنها صدا و نمادهایی هستند که چیز واقعی را بیان نمیکنند.
که کنزا کنت مخفیا فاحببت بان اعرف
برای جان مشتاقان به رغم نفس طنازه
هوش مصنوعی: من رازهایی داشتم که پنهان بودند، و به همین خاطر دوست داشتم که شناخته شوند تا جانهای مشتاق با وجود جذابیتهای دنیوی به آنها دست یابند.
تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا
فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه
هوش مصنوعی: بیایید ای دوستان به سوی مرتبههای بلند ما، زیرا بدن مانند تاری در حال گذران است و حس، مانند مشکلی درک محدود دارد.
الی نور هو الله تری فی ضؤ لقیاه
کمال البدر نقصانا و عین الشمس خبازه
هوش مصنوعی: ای نور، تو خدا هستی. در پرتو حضور تو، کمال و زیبایی چون ماه کامل را میبینم، هر چند که در وجود تو نقصی نیز وجود دارد، و چشمانم زیبایی تو را مانند گلابی طلایی مینگرند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۹۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/11/28 22:01
فضه
بیت اخر و عین المشمش خبازه....یعنی چشم بادامی مثل قرص نان گرد می شود.
1399/01/02 15:04
سیاوش
بیت یکی مانده به آخر:
تعالوا یا موالینا الی اعلی معالینا
فان الجسم کالاعمی و ان الحس عکازه
که در نسخهای دیگر آمده: و ان العقل عکازه
یعنی:بیایید ای دوستان ما به سوی بالاترین جایگاه که همانا جسم انسان مانند نابیناست و درک/خرد عصای کور