غزل شمارهٔ ۲۲۳۶
جانا توی کلیم و منم چون عصای تو
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو
در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا
ماری شوم چو افکندم اصطفای تو
ای باقی و بقای تو بیروز و روزگار
شد روز و روزگار من اندر وفای تو
صد روز و روزگار دگر گر دهی مرا
بادا فدای عشق و فریب و ولای تو
دل چشم گشت جمله چو چشمم به دل بگفت
بیکام و بیزبان عجب وصفهای تو
زان دم که از تو چشم خبر برد سوی دل
دل میکند دعای دو چشم و دعای تو
میگردد آسمان همه شب با دو صد چراغ
در جست و جوی چشم خوش دلربای تو
گر کاسه بینوا شد ور کیسه لاغری
صد جان و دل فزود رخ جان فزای تو
گر خانه و دکان ز هوای تو شد خراب
درتافت لاجرم به خرابم ضیای تو
ای جان اگر رضای تو غم خوردن دل است
صد دل به غم سپارم بهر رضای تو
از زخم هاون غم خود خوش مرا بکوب
زین کوفتن رسد به نظر توتیای تو
جان چیست نیم برگ ز گلزار حسن تو
دل چیست یک شکوفه ز برگ و نوای تو
خامش کنم اگر چه که گوینده من نیم
گفت آن توست و گفتن خلقان صدای تو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جانا توی کلیم و منم چون عصای تو
گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو
هوش مصنوعی: ای جانا، تو در برابر من مانند کلیم (حضرت موسی) هستی و من همچون عصای تو هستم. گاهی برای مردم تکیهگاه و حمایت میشوم و گاهی به شکل اژدها در میآیم.
در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا
ماری شوم چو افکندم اصطفای تو
هوش مصنوعی: من در دست لطف و رحمت تو قرار دارم و مانند ماری میشوم که عصای مرا به زمین میزند وقتی که انتخاب و انتخابیت تو را رها میکنم.
ای باقی و بقای تو بیروز و روزگار
شد روز و روزگار من اندر وفای تو
هوش مصنوعی: ای باقی، وجود تو سبب شده است که روز و شب من تنها به خاطر وفاداری و عشق به تو بگذرد.
صد روز و روزگار دگر گر دهی مرا
بادا فدای عشق و فریب و ولای تو
هوش مصنوعی: اگر صد روز و بهتری بیابم، باز هم جانم را فدای عشق، فریب و محبت تو میکنم.
دل چشم گشت جمله چو چشمم به دل بگفت
بیکام و بیزبان عجب وصفهای تو
هوش مصنوعی: دل به چشمها گفت: وقتی که تو را مینگرم، تمام دل و جانم دگرگون میشود. بینیاز از کلام، به شگفتی تو همه چیز را بیان میکند و هیچ چیزی از احساساتم کم نیست.
زان دم که از تو چشم خبر برد سوی دل
دل میکند دعای دو چشم و دعای تو
هوش مصنوعی: از زمانی که نگاه من از تو دور شد، دل من به یاد تو دعا میکند؛ دعاهایی که دو چشم من و تو برای هم میکنند.
میگردد آسمان همه شب با دو صد چراغ
در جست و جوی چشم خوش دلربای تو
هوش مصنوعی: به مدت شب، آسمان با دو صد ستاره در تلاش است تا چشم زیبا و دلربای تو را پیدا کند.
گر کاسه بینوا شد ور کیسه لاغری
صد جان و دل فزود رخ جان فزای تو
هوش مصنوعی: اگر کاسهام خالی باشد و یا کیسهام بیخبر از مال، باز هم جان و دل من به خاطر زیبایی و دلفریبی تو سرشار خواهد بود.
گر خانه و دکان ز هوای تو شد خراب
درتافت لاجرم به خرابم ضیای تو
هوش مصنوعی: اگر خانه و مغازهام به خاطر عشق تو ویران شد، در نهایت همین ویرانی هم به خاطر نور و روشنایی توست که به من راه پیدا کرده است.
ای جان اگر رضای تو غم خوردن دل است
صد دل به غم سپارم بهر رضای تو
هوش مصنوعی: خوشبختی و آرامش من در این است که اگر دلخواستهات این باشد که من غمگین باشم، آمادهام که با کمال میل و از صمیم قلب، هزار دل را به غم بسپارم تا رضایت تو را جلب کنم.
از زخم هاون غم خود خوش مرا بکوب
زین کوفتن رسد به نظر توتیای تو
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که دارم، به من بزن تا شاید تو بتوانی به درد من پی ببری و کمکم کنی.
جان چیست نیم برگ ز گلزار حسن تو
دل چیست یک شکوفه ز برگ و نوای تو
هوش مصنوعی: جان یعنی چیزی که از زیبایی تو برایم اهمیت دارد، و دل مثل یک شکوفه است که از شاخسار تو سر بیرون آورده است.
خامش کنم اگر چه که گوینده من نیم
گفت آن توست و گفتن خلقان صدای تو
هوش مصنوعی: اگرچه من چیزی نمیگویم، اما میدانم که آنچه در دل من است، در حقیقت متعلق به توست و صدای مردم فقط پژواک صدای توست.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۳۶ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1390/10/28 01:12
ناشناس
migardad aseman hame shab ba do sad cheragh