غزل شمارهٔ ۲۱۹۲
ای عارف خوش کلام برگو
ای فخر همه کرام برگو
هر ممتحنی ز دست رفته
بر دست گرفت جام برگو
قایم شو و مات کن خرد را
وز باده باقوام برگو
تا روح شویم جمله می ده
تا خواجه شود غلام برگو
قانع نشوم به نور روزن
بشکاف حجاب بام برگو
بپذیر مدام خوش ز ساقی
چون مست شدی مدام برگو
آن جام چو زر پخته بستان
زان سوختگان خام برگو
مبدل شد و خوش حطام دنیا
چون رستی از این حطام برگو
لب بستم ای بت شکرلب
بیواسطه و پیام برگو
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای عارف خوش کلام برگو
ای فخر همه کرام برگو
هوش مصنوعی: ای عارف با سخنان شیرین، بگو که تو بزرگترین افتخار تمام شخصیتهای نیکو هستی.
هر ممتحنی ز دست رفته
بر دست گرفت جام برگو
هوش مصنوعی: هر آزمونی که از دستش رفته است، اکنون جام را در دست بگیرد و برود.
قایم شو و مات کن خرد را
وز باده باقوام برگو
هوش مصنوعی: پنهان شو و عقل را به چالش بکش و از شراب باقوام بگو.
تا روح شویم جمله می ده
تا خواجه شود غلام برگو
هوش مصنوعی: تا وقتی که روحی داریم، به همه متوسل میشویم و برای این که خواجه به مقام کمتری برسد، خواستههای خود را بیان میکنیم.
قانع نشوم به نور روزن
بشکاف حجاب بام برگو
هوش مصنوعی: من هرگز راضی نخواهم شد که تنها به نور روزنه بسنده کنم، به همین خاطر پردههای بام را میشکافم و به سوی آسمان میروم.
بپذیر مدام خوش ز ساقی
چون مست شدی مدام برگو
هوش مصنوعی: همواره خوشحال و شاداب بمان و از نوشیدن مشروب کوشا باش، چرا که وقتی مست شدی، لازم است که این حال را با دیگران در میان بگذاری و لذت را تقسیم کنی.
آن جام چو زر پخته بستان
زان سوختگان خام برگو
هوش مصنوعی: آن جامی که مثل طلا است، از سوختگان خام پس بگیر.
مبدل شد و خوش حطام دنیا
چون رستی از این حطام برگو
هوش مصنوعی: دنیا چون مرواریدی است که در دستان توست، وقتی از زرق و برق آن رها شوی، به ارزش واقعی آن پی میبری.
لب بستم ای بت شکرلب
بیواسطه و پیام برگو
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، من سکوت کردهام و بدون واسطه از تو خواستهام که پیامی بگویی.