غزل شمارهٔ ۲۱۳۶
ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو
چون می ز داد تو بود شاید نهادن جان گرو
بس اکدش و بس کدخدا کز شور میهای خدا
کردهست اندر شهر ما دکان و خان و مان گرو
آن شاه ابراهیم بین کادهم به دستش معرفت
مر تخت را و تاج را کردهست آن سلطان گرو
بوبکر سر کرده گرو عمر پسر کرده گرو
عثمان جگر کرده گرو و آن بوهریره انبان گرو
پس چه عجب آید تو را چون با شهان این میکند
گر ز آنک درویشی کند از بهر می خلقان گرو
آن شاهد فرد احد یک جرعهای در بت نهد
در عشق آن سنگ سیه کافر کند ایمان گرو
من مست آن میخانهام در دام آن دردانهام
در هیچ دامی پر خود ننهاده چون مرغان گرو
بهر چه لرزی بر گرو در کار او جان گو برو
جان شد گرو ای کاشکی گشتی دو صد چندان گرو
خامش رها کن بلبلی در گلشن آی و درنگر
بلبل نهاده پر و سر پیش گل خندان گرو
غزل شمارهٔ ۲۱۳۵: ای شعشعه نور فلق در قبه مینای توغزل شمارهٔ ۲۱۳۷: آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او
اطلاعات
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو
چون می ز داد تو بود شاید نهادن جان گرو
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر مقدار شراب کم شد، دستار ما را به عنوان گرو بگیر، زیرا شاید جانمان را به خاطر این شراب فدای تو کنیم.
بس اکدش و بس کدخدا کز شور میهای خدا
کردهست اندر شهر ما دکان و خان و مان گرو
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح بیان میشود که در شهر ما، به سبب شور و شوقی که در مورد نوشیدنیهای خدایی وجود دارد، مغازهها و خانهها به مِلک و دارایی دیگران تبدیل شده است. افراد زیادی به خاطر این موضوع به دنبال کسب و کار و تجارت هستند و حال و هوای شهر به شدت تحت تأثیر قرار گرفته است.
آن شاه ابراهیم بین کادهم به دستش معرفت
مر تخت را و تاج را کردهست آن سلطان گرو
هوش مصنوعی: آن شاه ابراهیم در نظرها، به گونهای است که با دانایی و درک عمیقش، تخت و تاج سلطنت را به دست آورده و بر آن حکومت میکند.
بوبکر سر کرده گرو عمر پسر کرده گرو
عثمان جگر کرده گرو و آن بوهریره انبان گرو
هوش مصنوعی: ابوبکر فرمانده جمعیت است، عمر خود را به او سپرده، عثمان دلش را به او داده و آن بوهریره هم بار خود را در گرو گذاشته است.
پس چه عجب آید تو را چون با شهان این میکند
گر ز آنک درویشی کند از بهر می خلقان گرو
هوش مصنوعی: این چه شگفتی است که تو را به خاطر می و بادهای که با شاهان مینوشند، شگفتزده کند، اگر یک درویش به خاطر می به سوی مردم برود.
آن شاهد فرد احد یک جرعهای در بت نهد
در عشق آن سنگ سیه کافر کند ایمان گرو
هوش مصنوعی: یک قدم جلو بگذار و با دیدن آن معشوق یگانه، به عشق آن سنگ سیاه ناباور ایمان بیاور.
من مست آن میخانهام در دام آن دردانهام
در هیچ دامی پر خود ننهاده چون مرغان گرو
هوش مصنوعی: من در میخانهای هستم که مستی مرا فرا گرفته و در عشق آن معشوق گرفتار شدهام. مانند پرندگان، در هیچ دامی خود را نمیاندازم و آزادانه زندگی میکنم.
بهر چه لرزی بر گرو در کار او جان گو برو
جان شد گرو ای کاشکی گشتی دو صد چندان گرو
هوش مصنوعی: هر بار که در کار او به لرزه میافتی، جانت را بگو که برو، جانت در گرو اوست. ای کاش که تو دو صد برابر بیشتر در گرو او بودی.
خامش رها کن بلبلی در گلشن آی و درنگر
بلبل نهاده پر و سر پیش گل خندان گرو
هوش مصنوعی: آرامش را رها کن و مانند بلبل در باغ بیایید و نگاه کن که بلبل با سر و پر افراشته چگونه به گل خندان نزدیک شده است.
حاشیه ها
1403/04/08 14:07
T۱۰
لطفا یکی معنی بیت اول رو به من بگه، ممنون