گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۰۵

ساقی من خیزد بی‌گفت من
آرد آن باده وافر ثمن
حاجت نبود که بگویم بیار
بشنود آواز دلم بی‌دهن
هست تقاضاگر او لطف او
و آن کرم بی‌حد و خلق حسن
ماه برآید تو مگویش برآ
بر تو زند نور مگویش بزن
ای به گه بزم بهین عیش و نوش
وی به گه رزم مهین صف شکن
از پی هر گمره نیکو دلیل
وز پی محبوس چه‌ای خوش رسن
عالم همچون شب و تو همچو ماه
تو مثل شمعی و جان‌ها لگن
جان مثل ذره بود بی‌قرار
با تو شود ساکن نعم السکن

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساقی من خیزد بی‌گفت من
آرد آن باده وافر ثمن
هوش مصنوعی: دوست من به آرامی حرکت می‌کند و بدون هیچ صحبتی، شرابی گرانبها و با ارزش را می‌آورد.
حاجت نبود که بگویم بیار
بشنود آواز دلم بی‌دهن
هوش مصنوعی: نیازی نیست که بگویم دستت را پیش بیاور، قلب من بدون کلام، صدایش را می‌شنود.
هست تقاضاگر او لطف او
و آن کرم بی‌حد و خلق حسن
هوش مصنوعی: او کسی است که درخواستش محبت و لطف اوست و نیکی و زیبایی او بی‌پایان است.
ماه برآید تو مگویش برآ
بر تو زند نور مگویش بزن
هوش مصنوعی: ماه روشن می‌شود و تو نباید بگویی که برآید، زیرا نورش به تو تابیده می‌شود. همچنین نباید بگویی که این نور را بر او بزن.
ای به گه بزم بهین عیش و نوش
وی به گه رزم مهین صف شکن
هوش مصنوعی: ای کسی که در مجالس شادی و میگساری حضور داری و همچنین در میدان جنگ، از شجاعت و دلیر بودن شناخته می‌شوی.
از پی هر گمره نیکو دلیل
وز پی محبوس چه‌ای خوش رسن
هوش مصنوعی: برای هر گمراهی باید دلیلی مناسب پیدا کرد و به دنبال کسی که در بند است، باید جستجوی مناسبی داشت.
عالم همچون شب و تو همچو ماه
تو مثل شمعی و جان‌ها لگن
هوش مصنوعی: جهان مانند شب تاریک است و تو مانند ماهی که در این darkness می‌درخشی. تو به مانند شمعی هستی که جان‌ها را روشنی می‌بخشد.
جان مثل ذره بود بی‌قرار
با تو شود ساکن نعم السکن
هوش مصنوعی: روح آدمی مانند ذره‌ای بی‌قرار است، اما با وجود تو آرامش پیدا می‌کند و به سکون می‌رسد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۰۵ به خوانش عندلیب