غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
هیچ باشد که رسد آن شکر و پسته من
نقل سازد جهت این جگر خسته من
دست خود بر سر من مالد از روی کرم
که تو چونی هله ای بیدل و پابسته من
سر گران گشته از آن باده بیساغر من
زعفران کشته بدین لاله بررسته من
زخم بر تار تو اندرخور خود چون رانم
ای گسسته رگت از زخمه آهسته من
چون تنم جان نشود زان ابدی آب حیات
چون دلم برنجهد زان بت برجسته من
هله ای طیف خیالش بنشین و بشنو
یک زمانی سخن پخته به نبشته من
چون مه چارده شب را تو برآرای به حسن
ای به شبها و سحرها به دعا جسته من
چند صفها بشکستی و بدیدی همه را
هیچ دیدی تو صفی چون صف اشکسته من
لاله زار و چمن ار چه که همه ملک وی است
هوس و رغبت او بین تو به گلدسته من
لب ببند و قصص عشق به گوش او گوی
که حریص آمد بر گفتن پیوسته من
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هیچ باشد که رسد آن شکر و پسته من
نقل سازد جهت این جگر خسته من
هوش مصنوعی: شاید روزی برسد که آن شیرینی و پستهام را به دست آورم و لحظهای برای دل بیقرار و رنجیدهام شادی بیاورم.
دست خود بر سر من مالد از روی کرم
که تو چونی هله ای بیدل و پابسته من
هوش مصنوعی: دستت را با محبت بر سرم میکشی، به خاطر اینکه حال من را بدانید، ای بیدل و وابسته به من.
سر گران گشته از آن باده بیساغر من
زعفران کشته بدین لاله بررسته من
هوش مصنوعی: سر من به سبب شراب بدون لیوان سنگین شده، گویی که زعفران در این لالهای که شکفته، کشته شده است.
زخم بر تار تو اندرخور خود چون رانم
ای گسسته رگت از زخمه آهسته من
هوش مصنوعی: زخمی که بر دل تو نشسته، به آرامی و با احتیاط من را میرنجاند، ای کسی که رگهات از درد نم کشیدهاند.
چون تنم جان نشود زان ابدی آب حیات
چون دلم برنجهد زان بت برجسته من
هوش مصنوعی: وقتی که بدنم از روح بینصیب بماند و نتوانم از نوشداروی جاودان بهرهمند شوم، دل من هم به خاطر محبت آن معشوق زیبا نخواهد تپید.
هله ای طیف خیالش بنشین و بشنو
یک زمانی سخن پخته به نبشته من
هوش مصنوعی: ای تصویر خیال تو، بیا و بنشین و گوش کن به سخنهای عمیق و معنا دار که در نوشته من است.
چون مه چارده شب را تو برآرای به حسن
ای به شبها و سحرها به دعا جسته من
هوش مصنوعی: ای زیبا، چون ماه چهاردهم شب را با زیباییات میآرایی، من در شبها و سحرها به خاطر تو دعا میکنم.
چند صفها بشکستی و بدیدی همه را
هیچ دیدی تو صفی چون صف اشکسته من
هوش مصنوعی: چندین صف را شکستی و نگاه کردی، اما در نهایت چیزی ندیدی جز صفی مانند صف شکسته من.
لاله زار و چمن ار چه که همه ملک وی است
هوس و رغبت او بین تو به گلدسته من
هوش مصنوعی: اگرچه لالهزار و چمن هر دو ملک و دارایی اوست، اما تو ببین که اشتیاق و آرزوی او به گلدسته من است.
لب ببند و قصص عشق به گوش او گوی
که حریص آمد بر گفتن پیوسته من
هوش مصنوعی: سکوت کن و داستانهای عشق را برای او تعریف کن، زیرا او به شنیدن مداوم سخنان من بسیار مشتاق است.