گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۷۸

ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من
ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن
مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن
نام شمس الدین به گوشت بهتر است از جسم و جان
نام شمس الدین چو شمع و جان بنده چون لگن
مطربا بهر خدا تو غیر شمس الدین مگو
بر تن و جان وصف او بنواز تن تن تن تنن
نام شمس الدین چو شمعی همچو پروانه بسوز
پیش آن چوگان نامش گوی جان را درفکن
تا شود این جان تو رقاص سوی آسمان
تا شود این جان پاکت پرده سوز و گام زن
شمس دین و شمس دین و شمس دین می گو و بس
تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن
مطربا گرچه نیی عاشق مشو از ما ملول
عشق شمس الدین کند مر جانت را چون یاسمن
یک شبی تا روز دف را تو بزن بر نام او
کز جمال یوسفی دف تو شد چون پیرهن
ناگهان آن گلرخم از گلستان سر برزند
پیش آن گل محو گردد گلستان‌های چمن
لاله‌ها دستک زنان و یاسمین رقصان شده
سوسنک مستک شده گوید چه باشد خود سمن
خارها خندان شده بر گل بجسته برتری
سنگ‌ها تابان شده با لعل گوید ما و من

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من
ان عشقی مثل خمر ان جسمی مثل دن
هوش مصنوعی: ای ساقی، جام شیرین را پر کن، زیرا عشق من مانند شراب است و جسم من مانند ظرف.
مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
چون زنی بر نام شمس الدین تبریزی بزن
هوش مصنوعی: ای مطرب، آرام و ملایم نواخته کن تا جان دوباره‌ای به تن بازگردد. چون زنی که بر نام شمس‌الدین تبریزی نغمه‌ای سر دهد.
نام شمس الدین به گوشت بهتر است از جسم و جان
نام شمس الدین چو شمع و جان بنده چون لگن
هوش مصنوعی: نام شمس الدین برای تو بهتر از جسم و جان است. نام شمس الدین مانند شمع می‌درخشد و جان من همچون ظرفی است که این نور را در خود دارد.
مطربا بهر خدا تو غیر شمس الدین مگو
بر تن و جان وصف او بنواز تن تن تن تنن
هوش مصنوعی: ای نوازنده، به خاطر خدا غیر از شمس‌الدین چیزی نگو؛ بر تن و جان بنده‌اش طوری نواخته شو که صدای موزون و دل‌نواز تو به جان او بنشیند.
نام شمس الدین چو شمعی همچو پروانه بسوز
پیش آن چوگان نامش گوی جان را درفکن
هوش مصنوعی: نام شمس الدین مانند شمعی است که پروانه را به سمت خود جذب می‌کند و او را می‌سوزاند. به این ترتیب، وقتی که نامش در میان می‌آید، گوی جان انسان به زمین می‌افتد و از بین می‌رود.
تا شود این جان تو رقاص سوی آسمان
تا شود این جان پاکت پرده سوز و گام زن
هوش مصنوعی: به این معناست که با جانت به سمتی برو که به آسمان نزدیک‌تر شوی و با این پاکی، به حرکتی شگفت‌انگیز و دل‌نشین بپردازی.
شمس دین و شمس دین و شمس دین می گو و بس
تا ببینی مردگان رقصان شده اندر کفن
هوش مصنوعی: بس فقط نام شمس دین را ببر تا ببینی که چگونه مردگان در کفن‌هایشان به رقص درمی‌آیند.
مطربا گرچه نیی عاشق مشو از ما ملول
عشق شمس الدین کند مر جانت را چون یاسمن
هوش مصنوعی: ای مطرب، هرچند تو هم ساز می‌زنی، اما از عشق ما خسته نشو. عشق شمس‌الدین جانت را مثل یاسمن زیبا خواهد کرد.
یک شبی تا روز دف را تو بزن بر نام او
کز جمال یوسفی دف تو شد چون پیرهن
هوش مصنوعی: به یک شب تا صبح، بر نام او زنگون بزن، چرا که زیبایی او باعث شده است که صدای دف تو به زیبایی پیراهن یوسف باشد.
ناگهان آن گلرخم از گلستان سر برزند
پیش آن گل محو گردد گلستان‌های چمن
هوش مصنوعی: ناگهان آن دختر زیبا از باغ گل به کنار می‌آید و وقتی که او در برابر آن گل قرار می‌گیرد، زیبایی‌های تمام باغ‌ها و چمن‌ها محو می‌شود.
لاله‌ها دستک زنان و یاسمین رقصان شده
سوسنک مستک شده گوید چه باشد خود سمن
هوش مصنوعی: گل‌های لاله با شوق و نشاط در حال شکفتن‌اند و یاسمن‌ها در حال رقصیدن هستند. گل سوسن که تحت تأثیر زیبایی و مستی قرار گرفته، از خود می‌پرسد که این خوشبو و زیبا چیست.
خارها خندان شده بر گل بجسته برتری
سنگ‌ها تابان شده با لعل گوید ما و من
هوش مصنوعی: خارها به طور خندان و شاداب بر روی گل‌ها نشسته‌اند و به نظر می‌رسد که سنگ‌های درخشان نیز برتری خود را نشان می‌دهند. این وضعیت باعث می‌شود تا جوهر و جواهرات نیز سخن بگویند و بیان کنند که ما و شما چه تفاوت‌هایی داریم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۷۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/01/19 17:04
سروش

شمس دین و شمس دین و شمس دین می گو و بس

1396/11/03 05:02
همایون

این غزل گواه خوبی‌ است که "ایها الساقی ادر کأس" را بسیاری شعرا بکار می‌‌گرفتند و اصلا مختص یزید نیست آن گونه که صرفا از روی تقلید و فضل فروشی برخی می‌‌گویند که حافظ آنرا از یزید شاعر عرب گرفته است
اما این غزل به ما می‌‌گوید که عشق یک انسان بزرگ، یک سعادت است برای انسان، و مثل روح در کالبد اوست
و می‌‌توان با آن شادی و سماع نمود، این از باور‌های ویژه جلال دین است و خود توانسته است این عشق را در میا‌‌ن خوانندگان غزل‌های خود به وجود آورد تا همه با اشعار او سماع کنند حتی صد‌ها سال پس از او