غزل شمارهٔ ۱۸۸۷
گرت هست سر ما سر و ریش بجنبان
وگر عاشق شاهی روان باش به میدان
صلا روز وصال است همه جاه و جمال است
همه لطف و کمال است زهی نادره سلطان
کجایی تو کجایی نه از حلقه مایی
وگر خود به بهشتی چه خوش باشد بیجان
یکی چرب زبانی یکی جان و جهانی
از او بوسه به جانی زهی کاله ارزان
اگر شیر اگر پیل چنانش کند این عشق
چو بینیش بگوییش زهی گربه در انبان
چه تلخ است و چه شیرین پر از مهر و پر از کین
زهی لذت نوشین زهی لقمه دندان
بیا پیش و مپرهیز و زین فتنه بمگریز
بمستیز بمستیز هلا ای شه مردان
زهی روز زهی روز زهی عید دل افروز
از آن چشم کرشمه وزان لب شکرافشان
بجو باده گلگون از آن دلبر موزون
که این دم مه گردون روان گشت به میزان
بنوش از می بالا لب و ریش میالا
شنو بانگ و علالا ز هر اختر و کیوان
بیندیش و خمش باش چنین راز مگو فاش
دریغ است بر اوباش چنین گوهر و مرجان
غزل شمارهٔ ۱۸۸۶: نی نی به از این باید با دوست وفا کردنغزل شمارهٔ ۱۸۸۸: بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن
اطلاعات
وزن: مفاعیل فعولن مفاعیل فعولن
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرت هست سر ما سر و ریش بجنبان
وگر عاشق شاهی روان باش به میدان
هوش مصنوعی: اگر تو دارای مقام و پادشاهی هستی، با سر و ریش خود به نشانه فرمانروایی حرکت کن، و اگر عاشق واقعی هستی، باید با جان و دل به صحنه و میدان بیایی.
صلا روز وصال است همه جاه و جمال است
همه لطف و کمال است زهی نادره سلطان
هوش مصنوعی: امروز روز دیدار است، تمام زیباییها و لطفها در این لحظه وجود دارد. چه خوشبختی که چنین پادشاهی در این زمان به وجود آمده است.
کجایی تو کجایی نه از حلقه مایی
وگر خود به بهشتی چه خوش باشد بیجان
هوش مصنوعی: کجایی تو که از ما دوری، و اگر خودت هم در بهشت باشی، چه فایدهای دارد وقتی که بیروح و بیاحساس هستی.
یکی چرب زبانی یکی جان و جهانی
از او بوسه به جانی زهی کاله ارزان
هوش مصنوعی: یکی با زبانی نرم و فریبنده سخن میگوید و دیگری وجودی بزرگ و شگرف دارد. از او بوسهای میگیرد که به جان مینشیند، چه خوشبختی که این هدیه با قیمتی ناچیز به دست آمده است.
اگر شیر اگر پیل چنانش کند این عشق
چو بینیش بگوییش زهی گربه در انبان
هوش مصنوعی: اگر شیر یا فیل هم چنین احساسی را در دل داشته باشند، عشق او را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. وقتی این احساسات را ببینی، میگویی چه خوب که در این گنجینه عشق غرق شدهای.
چه تلخ است و چه شیرین پر از مهر و پر از کین
زهی لذت نوشین زهی لقمه دندان
هوش مصنوعی: این شعر به تضاد احساسات و تجربیات در زندگی اشاره دارد. گاهی زندگی تلخ و گاهی شیرین است، پر از عشق و نفرت. در این میان، لحظات خوشی وجود دارد که به رغم سختیها، لذتبخش و دلنشین هستند.
بیا پیش و مپرهیز و زین فتنه بمگریز
بمستیز بمستیز هلا ای شه مردان
هوش مصنوعی: بیا نزدیکتر و از این مشکلات فرار نکن. با شجاعت در برابر این چالشها بایست و مبارزه کن، ای فرمانروای شجاعان!
زهی روز زهی روز زهی عید دل افروز
از آن چشم کرشمه وزان لب شکرافشان
هوش مصنوعی: چه روز زیبا و شگفتانگیز! چه عید شادیآوری! از آن چشمهای جذاب و فریبنده و از لبهای خوشرنگ و دلربا.
بجو باده گلگون از آن دلبر موزون
که این دم مه گردون روان گشت به میزان
هوش مصنوعی: به دنبال شراب سرخی باش که از معشوقهی خوشاندام به دست میآید، زیرا این لحظه ماه زیبا در حال گردش و رقصیده است.
بنوش از می بالا لب و ریش میالا
شنو بانگ و علالا ز هر اختر و کیوان
هوش مصنوعی: از شراب بنوش و لب و ریش خود را به آن آغشته نکن. صدای زیبای هر ستاره و سیاره را بشنو.
بیندیش و خمش باش چنین راز مگو فاش
دریغ است بر اوباش چنین گوهر و مرجان
هوش مصنوعی: اندیشه کن و سکوت کن، رازهای خود را فاش نکن. ناراحتکننده است که خورشید و زیباییها را با افراد نادان و بیفرهنگ در میان بگذاری.