غزل شمارهٔ ۱۸۸۰
در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین
با زنگیکان امشب در عشرت جان بنشین
خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته
اسرار به هم گفته شاباش زهی آیین
یاران بشوریده با جان بسوزیده
بگشاده دل و دیده در شاهد بیکابین
چون عشق تو رامم شد این عشق حرامم شد
چون زلف تو دامم شد شب گشت مرا مشکین
شد زنگی شب مستی دستی همگان دستی
در دیده هر هستی از دیده زنگی بین
آن چرخ فرومانده کآبش بنگرداند
این چرخ چه می داند کز چیست ورا تسکین
می گردد آن مسکین نی مهر در او نی کین
که کندن آن فرهاد از چیست جز از شیرین
شه هندوی بنگی را آن مایه شنگی را
آن خسرو زنگی را کرد حشری بر چین
شمعی تو برافروزی شمس الحق تبریزی
تا هندوی شب سوزی از روی چو صد پروین
غزل شمارهٔ ۱۸۷۹: آرایش باغ آمد این روی چه روی است اینغزل شمارهٔ ۱۸۸۱: از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین
با زنگیکان امشب در عشرت جان بنشین
هوش مصنوعی: زیر سایهٔ شب، این پرندگان را ببین که در جشن عشق، آرام گرفتهاند.
خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته
اسرار به هم گفته شاباش زهی آیین
هوش مصنوعی: همه انسانها در خواب هستند، اما عاشقان در حال آشفتگی و به هم گفتن رازها هستند. چه خوب که اینگونه رفتار میکنند!
یاران بشوریده با جان بسوزیده
بگشاده دل و دیده در شاهد بیکابین
هوش مصنوعی: دوستانی که در عواطف و احساسات خود عمیقاً درگیرند، با تمام وجود خود زندگی را تجربه کرده و با دلسوزی به زیباییهای غفلتناپذیر عشق نگاه میکنند.
چون عشق تو رامم شد این عشق حرامم شد
چون زلف تو دامم شد شب گشت مرا مشکین
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو مرا تسلیم کرد، این عشق برای من ممنوع شد. چون زلف تو مرا در دام انداخت، شب برای من به رنگ سیاه درآمد.
شد زنگی شب مستی دستی همگان دستی
در دیده هر هستی از دیده زنگی بین
هوش مصنوعی: در شب مستی، همه خود را در وجود یکدیگر حس کردند و به نوعی ارتباط برقرار کردند. هر کسی با نگاهی عمیق به خود و دیگران، احساسات و حالتهای درونیاش را به نمایش گذاشت.
آن چرخ فرومانده کآبش بنگرداند
این چرخ چه می داند کز چیست ورا تسکین
هوش مصنوعی: چرخش زمین که به درازا ایستاده است، نمیداند که این چرخ (زمین) به چه چیز ربط دارد و چه چیزی میتواند او را آرام کند.
می گردد آن مسکین نی مهر در او نی کین
که کندن آن فرهاد از چیست جز از شیرین
هوش مصنوعی: آن شخص بیچاره نه دوستی و نه دشمنی در دل دارد، چرا که فرهاد به خاطر عشق به شیرین چه سختیهایی را تحمل کرده است.
شه هندوی بنگی را آن مایه شنگی را
آن خسرو زنگی را کرد حشری بر چین
هوش مصنوعی: شاه هندی با ویژگیهای خاصش، همانا سرور سیاه پوست، غوغایی بر کشور چین به پا کرد.
شمعی تو برافروزی شمس الحق تبریزی
تا هندوی شب سوزی از روی چو صد پروین
هوش مصنوعی: تو همچون شمعی هستی که روشنی میبخشی، شمس الحق تبریزی. تو با روشناییات در دل تاریکی شب میسوزانی، چنانکه از زیباییهای آسمانی پرستاره، درخشانتر هستی.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۸۰ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1401/01/08 09:04
همایون
شاعران ممتاز و درجه یک همه واژگان و سبک و سیاق و شیوه مخصوص بخود دارند اما همگی در یک دنیا بسر می برند
جلال دین عزیز علاوه بر این ها دنیای ویژه خود را دارد که خیلی جا ها از این دنیای ویژه بنام شب یاد میکند
دنیایی که همگی خوابند و انگار چرخ نیز از گردش بازمانده است و تنها یک نفر هست و آن کسی نیست جز شمس
و این وجود شمس است که یک دنیای دیگری را ممکن کرده است برای او