غزل شمارهٔ ۱۸۴۴
مرا در دل همیآید که من دل را کنم قربان
نباید بددلی کردن بباید کردن این فرمان
دل من مینیارامد که من با دل بیارامم
بباید کرد ترک دل، نباید خصم شد با جان
زهی میدان زهی مردان همه در مرگ خود شادان
سر خود گوی باید کرد وانگه رفت در میدان
زهی سر دل عاشق قضای سر شده او را
خنک این سر خنک آن سر که دارد این چنین جولان
اگر جانباز و عیاری وگر در خون خود یاری
پس گردن چه میخاری چه میترسی چو ترسایان
اگر مجنون زنجیری سر زنجیر میگیری
وگر از شیر زادستی چهای چون گربه در انبان
مرا گفت آن جگرخواره که مهمان توام امشب
جگر در سیخ کش ای دل کبابی کن پی مهمان
کباب است و شراب امشب حرام و کفر خواب امشب
که امشب همچو چتر آمد نهان در چتر شب سلطان
ربابی چشم بربسته رباب و زخمه بر دسته
کمانچه رانده آهسته مرا از خواب او افغان
کشاکشهاست در جانم کشنده کیست میدانم
دمی خواهم بیاسایم ولیکن نیستم امکان
به هر روزم جنون آرد دگر بازی برون آرد
که من بازیچه اویم ز بازیهای او حیران
چو جامم گه بگرداند چو ساغر گه بریزد خون
چو خمرم گه بجوشاند چو مستم گه کند ویران
گهی صرفم بنوشاند چو چنگم درخروشاند
به شامم میبپوشاند به صبحم میکند یقظان
گر این از شمس تبریز است زهی بنده نوازیها
وگر از دور گردون است زهی دور و زهی دوران
غزل شمارهٔ ۱۸۴۳: دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکنغزل شمارهٔ ۱۸۴۵: عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا در دل همیآید که من دل را کنم قربان
نباید بددلی کردن بباید کردن این فرمان
هوش مصنوعی: در دل من این احساس میآید که باید دل خود را فدای عشق کنم، اما نمیتوانم بددلی کنم. باید به این دستور عمل کنم.
دل من مینیارامد که من با دل بیارامم
بباید کرد ترک دل، نباید خصم شد با جان
هوش مصنوعی: دل من آرام نمیگیرد، زیرا اگر بخواهم دل را آرام کنم، باید به آن بیتوجهی کنم و نباید با جانم در افتادم.
زهی میدان زهی مردان همه در مرگ خود شادان
سر خود گوی باید کرد وانگه رفت در میدان
هوش مصنوعی: ای کاش که میدان نبرد، پر از مردان شجاع و دلیر باشد. همه در مرگ خود شادمانند، بنابراین باید سر خود را در این میان به خطر بیندازند و سپس به جنگ بروند.
زهی سر دل عاشق قضای سر شده او را
خنک این سر خنک آن سر که دارد این چنین جولان
هوش مصنوعی: عاشق با حال شگفتانگیز خود، به سرنوشت خویش افتخار میکند. چه خوب است که حالتی چنین دلپذیر دارد و در حالتی خنک و دلپذیر به سر میبرد که دیگران از آن بیخبرند.
اگر جانباز و عیاری وگر در خون خود یاری
پس گردن چه میخاری چه میترسی چو ترسایان
هوش مصنوعی: اگر تو یک شخص قهرمان و فداکار هستی و در راه یاری به دیگران، جان خود را نیز فدای آنها میکنی، پس چرا از خطر و ترس میهراسید؟ چرا مانند کسانی که از تهدیدات میهراسانند، رفتار میکنی؟
اگر مجنون زنجیری سر زنجیر میگیری
وگر از شیر زادستی چهای چون گربه در انبان
هوش مصنوعی: اگر مجنون به زنجیر چنگ میزند، دلیلش این است که او بدون توجه به قید و بند خود، به عشق و دیوانگیاش اهمیت میدهد. از سوی دیگر، اگر کسی از نجبای شیر زاده باشد، باید بداند که در دنیای واقعی، مانند گربهای در کیسه، نمیتواند از قدرت خود بهرهبرداری کند.
مرا گفت آن جگرخواره که مهمان توام امشب
جگر در سیخ کش ای دل کبابی کن پی مهمان
هوش مصنوعی: آنکه دلش طاقت ندارد و همیشه در حال درد و رنج است، به من گفت که امشب مهمان تو هستم. ای دل، برای این مهمان، جگر را در سیخ بزن و کباب کن.
کباب است و شراب امشب حرام و کفر خواب امشب
که امشب همچو چتر آمد نهان در چتر شب سلطان
هوش مصنوعی: امشب شب خاصی است و باید از لذتهای مادی مثل کباب و شراب دوری کرد. این شب به نوعی پوشاننده و مخفی است، مانند چتری که بر فراز ما است و به ما احساس خاصی میدهد.
ربابی چشم بربسته رباب و زخمه بر دسته
کمانچه رانده آهسته مرا از خواب او افغان
هوش مصنوعی: به نظر میآید که در این شعر، شاعر توصیف میکند که یک نوازنده با چشمان بسته در حال نواختن رباب است و به آرامی با دقت و مهارت بر ساز خود مینوازد. این موسیقی دلنشین او باعث میشود که شاعر از خواب بیدار شود و احساس کند که در دنیایی از احساسات و یادآوریها غوطهور شده است. نوازندگی او، نه تنها او را بیدار میکند بلکه روحش را به حرکت درمیآورد و احساساتی عمیق در او برمیانگیزد.
کشاکشهاست در جانم کشنده کیست میدانم
دمی خواهم بیاسایم ولیکن نیستم امکان
هوش مصنوعی: در درونم جنگ و جدل زیادی وجود دارد و میدانم که کیست که مرا میکشد. دلم میخواهد لحظهای آرامش داشته باشم، ولی امکانش نیست.
به هر روزم جنون آرد دگر بازی برون آرد
که من بازیچه اویم ز بازیهای او حیران
هوش مصنوعی: هر روز به من دیوانگی میدهد و بازیهایی را به نمایش میگذارد. من همچون عروسکی در دست او هستم و از این بازیهایش شگفتزدهام.
چو جامم گه بگرداند چو ساغر گه بریزد خون
چو خمرم گه بجوشاند چو مستم گه کند ویران
هوش مصنوعی: وقتی که من به دور خود میچرخم، مانند جامی هستم که گهگاهی سرمست میشود و گاهی هم خون درونم را به بیرون میریزد. وقتی که مانند شرابی میجوشم، آن حالت مستی موجب میشود که همه چیز را ویران کنم.
گهی صرفم بنوشاند چو چنگم درخروشاند
به شامم میبپوشاند به صبحم میکند یقظان
هوش مصنوعی: گاهی مرا به مینوشاند و مانند چنگ صدای دلنشینی به وجود میآورد. در شبها با می مرا میپوشاند و در صبحها مرا بیدار میکند.
گر این از شمس تبریز است زهی بنده نوازیها
وگر از دور گردون است زهی دور و زهی دوران
هوش مصنوعی: اگر این از شمس تبریز باشد، چه زیباست که بندهنوازی میکند، و اگر از چرخ گردون باشد، چه دور و سخت است این دوران.
حاشیه ها
1395/06/11 21:09
هانیه سلیمی
طبق خوانش دکتر عبدالکریم سروش از این غزل، لغت "چپی" در مصرع "وگر از شیر زادستی،چپی چون گربه در انبان" باید "چه ای" باشد.
البته چپی از مصدر چپیدن=به زور جا شدن هم درست به نظر میرسد.
1399/07/12 17:10
سیامک رضایی
این شعر زیبا رو استاد ناظری در یک کنسرت احرا کرد بغایت دلنشین و خوش اهنگ.
1402/12/24 19:02
خاموش
بسیار زیبا
کشاکشهاست در جانم کشنده کیست می دانم