غزل شمارهٔ ۱۸۳۱
رازِ تو فاش میکنم صبر نماند بیش از این
بیش فلک نمیکشد دردِ مرا و نی زمین
این دلِ من چه پُرغم است وآن دلِ تو چه فارغ است
آن رخِ تو چو خوبچین وین رخِ من پُرَست چین
تا که بسوزد این جهان چند بسوزد این دلم
چند بُوَد بُتا چُنان چَند گَهی بُوَد چِنین
سِر هزارساله را مستم و فاش میکنم
خواه ببند دیده را خواه گُشا و خوش ببین
شورِ مرا چو دید مَه آمد سوی من زِ رَه
گفت مَده زِ من نشان یارِ توایم و همنشین
خیره بِمانْد جانِ من در رخِ او دَمی و گفت
ای صَنم خوش خوشین، ای بُتِ آب و آتشین
ای رُخِ جان فزای او بهرِ خدا همان همان
مُطرب دلربای من بهرِ خدا همین همین
عشق تو را چو مَفرَشَم آب بزن بر آتشم
ای مَهِ غیبِ آن جهان در تبریز شمسِ دین
غزل شمارهٔ ۱۸۳۰: تا تو حریف من شدی ای مه دلستان منغزل شمارهٔ ۱۸۳۲: مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رازِ تو فاش میکنم صبر نماند بیش از این
بیش فلک نمیکشد دردِ مرا و نی زمین
هوش مصنوعی: راز تو را فاش میکنم، دیگر صبرم به پایان رسیده است. نه آسمان قادر است درد مرا تحمل کند و نه زمین.
این دلِ من چه پُرغم است وآن دلِ تو چه فارغ است
آن رخِ تو چو خوبچین وین رخِ من پُرَست چین
هوش مصنوعی: دل من سرشار از غم و اندوه است، اما دل تو بیخیال و راحت به نظر میرسد. چهره تو همچون زیبایانی است که در چین و چروک خود جاذبه دارند، در حالی که چهره من پر از نشانهها و اثراتی از غم و ناراحتی است.
تا که بسوزد این جهان چند بسوزد این دلم
چند بُوَد بُتا چُنان چَند گَهی بُوَد چِنین
هوش مصنوعی: این جهان تا چه زمانی باید بسوزد و دل من هم چه مدت باید داغ ببیند؟ ای عاشق زیبایی، چه زمان دیگری باید این حال را تحمل کنم؟
سِر هزارساله را مستم و فاش میکنم
خواه ببند دیده را خواه گُشا و خوش ببین
هوش مصنوعی: من در حال مستی با تجربهای کهنه و گرانقدر هستم و میخواهم آن را با شما در میان بگذارم. خواه چشمهایتان را ببندید و خواه باز کنید، این حقیقت را به خوبی درک کنید و از آن لذت ببرید.
شورِ مرا چو دید مَه آمد سوی من زِ رَه
گفت مَده زِ من نشان یارِ توایم و همنشین
هوش مصنوعی: وقتی ماه به شور و شوق من پی برد، به سمت من آمد و از راه گفت: «علامت و نشانهات را از من مگیر، زیرا من یار تو و همراه تو هستم.»
خیره بِمانْد جانِ من در رخِ او دَمی و گفت
ای صَنم خوش خوشین، ای بُتِ آب و آتشین
هوش مصنوعی: دل من به زیباییهای تو خیره مانده است و لحظهای نمیتواند از آن چشم بردارد. ای معشوق، تو خوشبختی و در تو زیباییهایی چون آب و آتش نهفته است.
ای رُخِ جان فزای او بهرِ خدا همان همان
مُطرب دلربای من بهرِ خدا همین همین
هوش مصنوعی: ای چهره جانافزای او، برای خدا همین ویژگیها را داشته باش. ای نوازنده دلنشین من، برای خدا همین، همین.
عشق تو را چو مَفرَشَم آب بزن بر آتشم
ای مَهِ غیبِ آن جهان در تبریز شمسِ دین
هوش مصنوعی: عشق تو برای من مانند آبی است که بر آتش میریزد. ای ماه پنهان، در آن دنیا در تبریز، شمس دین غرق در احساسات است.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۳۱ به خوانش عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
"دوش چه خورده ای دلا"
با صدای سالار عقیلی (آلبوم سر هزار ساله)
"نهان"
با صدای رضا صداقت (آلبوم نهان)
حاشیه ها
1397/05/23 09:07
مسعود
فکر میکنم در این بیت:
تا که بسوزد این جهان چند بسوزد این دلم
بسوزد اول بایستی نسوزد باشد:
تا که نسوزد این جهان چند بسوزد این دلم