غزل شمارهٔ ۱۸۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
حاشیه ها
«بازما» در واقع دو کلمه با فاصله «باز میا» هست. لطفا اصلاح کنید، سپاس.
نکته یی زیبا و در خورد تامل در این غزل است و آن پایان عشق است که بهتر از آغاز آن است
انسان توانائی یک تغییر مهم است که در هستی میتواند روی دهد که بازگشت را بی معنا میکند
این معنا با آنکه ما از جایی آمده ایم و باید به آنجا بازگردیم را به چالش میگیرد
چون از جنس راز نیست ولی این یکی که پایان است همواره راز آمیز باقی میماند این کاری است که دل ما میکند و زبان دل را دل میفهمد نه گوش و زبان
یک آب و هوایی هست بنام عدم که دل به آنجا تعلق دارد و دل را بسوی خود میکشد و دل با آن آب و هوا رشد کرده و میکند که با جسم و جماد فرق دارد و اگر علمی نمی نماید برای همین راز آمیز بودن آن است
مولانا در این غزل از فنا و نیستی سخن میگوید
در بیت دوم به حیات اصلی اب اشاره می کنه که مقام ذات حق هست ، یعنی همه حیات از آب است، حالا خود آب از چیست؟
چون عدم هیچ به اواز میا یعنی مثل نیستی و عدم ادعا نداشته باش، آواز نخوان یعنی انقدر جلب توجه نکن
و در بیت اخر اشاره به وجود راز در هستی دارد که اگر فاش شود دیگر راز نیست و اینکه ماهیت راز این است که هرگز فاش نشود.