گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۲۳

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او
تشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه من
درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را
جانب بحر می روم پاک کنید راه من
چند شود زمین وحل از قطرات اشک من
چند شود فلک سیه از غم و دود آه من
چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
جانب بحر رو کز او موج صفا همی‌رسد
غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه‌ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم
دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من
خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم
صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
در دل من درآمد او بود خیالش آتشین
آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من
گفت که از سماع‌ها حرمت و جاه کم شود
جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من
عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است
نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من
لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش
زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من
از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو
راه زند دل مرا داعیه اله من

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
هوش مصنوعی: من از تو سیر نمی‌شوم و تنها گناه من همین است. ای پناه دو جهان، از رحمت من سیر مشو.
سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او
تشنه‌تر است هر زمان ماهی آب خواه من
هوش مصنوعی: سیر و ملول شده از من، در حالی که این خنکای آبی و آن سقا و مشک او هر لحظه بیشتر از من تشنه‌اند. من مانند ماهی‌ای هستم که همواره به آب نیاز دارد.
درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را
جانب بحر می روم پاک کنید راه من
هوش مصنوعی: کوزه را بشکنید و مشک را پاره کنید، من به سوی دریا می‌روم، پس راه من را پاک کنید.
چند شود زمین وحل از قطرات اشک من
چند شود فلک سیه از غم و دود آه من
هوش مصنوعی: چند بار زمین با اشک‌های من خیس می‌شود و چند بار آسمان از غم و دودی که از آه من بلند می‌شود، تیره و تار می‌گردد؟
چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
هوش مصنوعی: دلم به خاطر محبوبم خیلی نگران و آشفته است. لب‌های من هم نمی‌توانند از شدت احساساتم چیزی بگویند و فقط به یاد او در سکوت می‌نالند.
جانب بحر رو کز او موج صفا همی‌رسد
غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من
هوش مصنوعی: به سمت دریا برو که امواجی از صفا و زیبایی از آن به ما می‌رسد. نگاهی به امواج او بیانداز و ببین که چگونه خانه و مکان عبادت من در آن غرق شده است.
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه‌ام
یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من
هوش مصنوعی: آب حیات به طور ناگهانی در صحن خانه‌ام جوشید و یوسف من، که همچون قمر است، به چاه من سقوط کرد.
سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم
دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من
هوش مصنوعی: ناگهان سیل همه چیزم را swept away کرد و خرمنم را برد. از دل من دود بلند شد و دانه‌هایم سوخت و کاه‌هایم از بین رفت.
خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم
صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من
هوش مصنوعی: اگر دامان من آتش بگیرد، چرا دلم غمگین شود؟ چندین بار در کنار من وجود دارد که برایم کافی است و بس، هرچند که خرمن (مزرعه) نور ماه من است.
در دل من درآمد او بود خیالش آتشین
آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من
هوش مصنوعی: در دل من، تصویر او مانند شعله‌ای آتشین وارد شد. این آتش بر سر من شعله‌ور شد و باعث سوختن کلاهم گردید.
گفت که از سماع‌ها حرمت و جاه کم شود
جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من
هوش مصنوعی: گفت اگر به شنیدن موسیقی و شادی‌های بی‌حد مشغول شوی، مقام و احترام تو تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. زیرا محبت او برای من مانند سرنوشت و منزلت من است.
عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است
نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من
هوش مصنوعی: من به دنبال عقل و خرد نیستم، زیرا دانش او برایم کافی است. نور چهره‌اش در نیمه شب به اندازه‌ای روشن است که مرا از تاریکی نجات می‌دهد و به صباح روشنی می‌بخشد.
لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش
زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من
هوش مصنوعی: غم و اندوه به قدری زیاد است که مانند لشکری به پیش می‌آید، اما من از آن نمی‌ترسم. چون درخواست من از خداوند به حدی است که حتی به آسمان‌ها هم می‌رسد و در برابر این غم‌ها قدرتی دارم.
از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو
راه زند دل مرا داعیه اله من
هوش مصنوعی: بعد از هر غزل، دلم تصمیم می‌گیرد که دیگر درباره‌ی صحبت کردن توبه کند، زیرا این گفت‌وگوها باعث می‌شود که قلبم به خداوند تمایل پیدا کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی

حاشیه ها

1395/02/04 16:05
ساعی

سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من
فکر کنم بحث وحدت هست که مولانا هم از زبان خود صحبت می کند،هم از زبان معشوق خود،زیرا فاصله ای بین این دو نیست،عاشق و معشوق یکی هستند.
اول می گوید: سیر نمی‌شوم ز تو نیست جز این گناه من
در جواب به صورت تلویحی از زبان معشوق می گوید:
سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من

1396/06/17 15:09

معنی این شعر لذتی به من داد که میخواهم برداشتهای خود را بنویسم:
سیر نمی‌شوم ز تو ،نیست جز این گناه من
سیر مشو ز رحمتم ، ای دو جهان پناه من
معنی:
(مرا ببخش که)سیر نمی‌شوم ز تو
نیست جز این گناه من
(تو هم لطفا ) سیر مشو ز رحمتم
ای(در) دو جهان پناه من

سیر و ملول شد زِ من
خُنب و سقا و مُشک او
تشنه‌تر است هر زمان
ماهیِ آب خواهِ من
معنی:
تو از من دوری ،ولی انگار تو را هر روز یک سقا برایم با خم و مشک می آورد و کم کم در گلویم می چکاند.
من ماهی هستم،آنقدر آب می خواهم که دیگر خم و مشک و سقا از من سیر و خسته می شوند.
ولی من باز هم تشنه ترم....

درشکنید کوزه را
پاره کنید مشک را
جانب بحر می روم
پاک کنید راه من
معنی:
فریاد میکشد که: اصلا من هم خسته شدم،کوزه و مشک چیست؟ من با این چیزها سیر نمیشوم!! چرا ذره ذره لطفت را به من هدیه می کنی؟
اینها را دور بیاندازید...
اصلا از سر راه من کنار بروید ،چرا مانعم میشوید؟من خود دریا را می خواهم... من به سویت می آیم....
احتمالا مولانا یک نیمه شب خنک تابستانی از خیال او دچار بیخوابی شده ،عبایش را بر دوشش انداخته،دفترش را برداشته و به حیاط آمده...
غم طوری بر او غلبه کرده که گفته:
چند شود زمین وَحَل*؟
از قطرات اشک من
چند شود فلک سیه؟
از غم و دودِ آهِ من
معنی:
*وحل:گل و لای
غم من حتی روی زمین و آسمان هم اثر دارد...
چرا باید اینطور باشد؟ اصلا چه لزومی دارد؟!

چند بزارد*این دلم،وای دلم خراب دل
چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من
معنی:
بزارد: زاری کند
تا کی دل بیچاره ام زاری کند؟
تا کی فقط با خیال شاهم (عشقم) صحبت کنم؟

جانب بحر رو
کز او
موجِ صفا همی‌رسد
غرقه نگر ز موجِ او ،خانه و خانقاه من
معنی:
به خودش می گوید:
برو به سوی او ،هر چه میشود بشود، موج دریایش اگر غرقت هم کند باز هم صفا دارد.
همین الان هم خانه و زندگیت غرق در موج اوست.

آب حیات موج زد
دوش ز صحن خانه‌ام
یوسف من فتاد دی
همچو قمر به چاه من
معنی:
از دیشب موج دریای تو نه تنها مرا بلکه خانه مرا در خود گرفته و من در آن خوشم،خیال تو برایم آب حیاتست.
چون عکس یوسفم را به وضوح در آب میبینم.
احتمالا مولانا روبروی حوض کوچک خانه اش در مهتابی نشسته وعکس ماه را در آب دیده ...
احتمالا وقتی این شعر را می گفته سه تاری میزده و اشکی می ریخته و مخفیانه یادداشتی بر می داشته ...
چه حالی داشته است...

سیل رسید ناگهان
جمله ببرد خرمنم
دود برآمد از دلم
دانه بسوخت و کاه من
معنی:
هجوم خیالت مثل سیل آمد و نابودم کرد.
آه آتشینم مثل دودیست که از سوختن کاه و آخرین دانه هایش بر میخیزد.

خرمن من اگر بشد
غم نخورم
چه غم خورم؟؟
صد چو مرا بس است و بس
خرمن نور ماه من

معنی:
باز با خود می گوید:غصه چه را بخورم؟هیچ چیزی نمی خواهم
اگر از ماهم(عشقم) فقط نورش به من برسد برای صدتا مثل من کافی است.

در دل من درآمد او
بود خیالش آتشین
آتش رفت بر سرم
سوخته شد کلاه من
معنی:
حالا کم کم به خود مسلط می شود و نفسی تازه می کند. با خود می گوید : عجب حالتی بر من گذشت، خیالش آتشی در دلم بر پاکرد که سرم و کلاهم را نیز سوزاند.
ولی خوب می داند که این حالت چه شوری در او بر می انگیزد...

گفت که از سماع‌ها
حرمت و جاه کم شود
جاهِ تو را،
که عشق او
بخت من است و جاه من
معنی:
حالا بعد از تسلط بر غم فراغ، شوری در سر مولانا پرپا شده که دلش می خواهد برقصد.
ولی یاد حرف کسی می افتد که گفته:
رقص، حرمت و جاه را کم می کند،شاید گفته رقص در شان تو نیست...
مولانا اینجا جوابش را چنین میدهد:
رقص در شان تو نیست نه من
جاهِ تو را کم می کند ،از من چیزی کم نمی شود.
چون عشق او بخت من است و جاه من

عقل نخواهم و خرد
دانش او مرا بس است
نور رُخش به نیم شب
غره صبحگاه من
معنی:
باز می گوید عقل چیست؟نمی خواهم عاقل باشم
من فقط او را میشناسم...
الان حالی دارم که انگار نیمه شب من از نور روی او روشن تر از صبح است.

لشکر غم حشر کند
غم نخورم ز لشکرش
زانکه گرفت طلب
طلب تا به فلک سپاه من
معنی:
احتمالا مولانا سماعی کرده و لذتی برده که تصویر آن لذت را اینگونه بیان کرده:
لشکر غم مرا از پای در نمی آورد،برعکس ، سپاه من پیروز شد.سپاه من طلب من را گرفت. آنهم چه طلبی ...تا به فلک...

از پی هر غزل دلم
توبه کند ز گفت و گو
راه زند دل مرا
داعیه اله من
معنی:
حالا که غزل را سروده دوباره دل خود را سرزنش می کند که چرا رازش را بیان کرده ولی یاد شور حالش و شب روشنش که می افتد می گوید:
اله من (عشقم) دلم را از راه به در می کند.


1396/06/17 15:09

کانال تلگرام من
مثنوی بخوانیم
MasnaviStd@

1398/07/10 13:10
ابراهیم

در مصرع دوم، «رحمت» اصلا جواب نمیده و فکر می‌کنم درستش «زحمت» باشه
به این شکل‌:
سیر نمی‌شوم ز تو، نیست جز این گناه من
سیر مشو ز زحمتم، ای دو جهان پناه من

1399/06/18 11:09
عبد کریم

☝️سلام. سیر مشو ز رحمتم، یعنی از رحمتی که نسبت به من داری سیر مشو. میم رحمت متمم است و حالت اضافه ندارد.