گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۸

می‌شدی غافل ز اسرار قضا
زخم خوردی از سلحدار قضا
این چه کار افتاد آخر ناگهان
این چنین باشد چنین کار قضا
هیچ گل دیدی که خندد در جهان
کو نشد گرینده از خار قضا
هیچ بختی در جهان رونق گرفت
کو نشد محبوس و بیمار قضا
هیچ کس دزدیده روی عیش دید
کو نشد آونگ بر دار قضا
هیچ کس را مکر و فن سودی نکرد
پیش بازی‌های مکار قضا
این قضا را دوستان خدمت کنند
جان کنند از صدق ایثار قضا
گرچه صورت مرد جان باقی بماند
در عنایت‌های بسیار قضا
جوز بشکست و بمانده مغز روح
رفت در حلوا ز انبار قضا
آنک سوی نار شد بی‌مغز بود
مغز او پوسید از انکار قضا
آنک سوی یار شد مسعود بود
مغز جان بگزید و شد یار قضا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌شدی غافل ز اسرار قضا
زخم خوردی از سلحدار قضا
هوش مصنوعی: اگر به اسرار تقدیر بی‌توجه می‌شدی، از دست تقدیر آسیب می‌دیدی.
این چه کار افتاد آخر ناگهان
این چنین باشد چنین کار قضا
هوش مصنوعی: چرا ناگهان این حادثه پیش آمد و این گونه سرنوشت رقم خورد؟
هیچ گل دیدی که خندد در جهان
کو نشد گرینده از خار قضا
هوش مصنوعی: هیچ گلی را در دنیا ندیدی که لبخند بزند، مگر اینکه از برهوت سرنوشت و مشکلات دچار اندوه باشد.
هیچ بختی در جهان رونق گرفت
کو نشد محبوس و بیمار قضا
هوش مصنوعی: هیچ بختی در دنیا به اوج و شکوفایی نرسید، مگر آنکه در برابر سرنوشت و مشکلات از پا درنیامد و تسلیم نشد.
هیچ کس دزدیده روی عیش دید
کو نشد آونگ بر دار قضا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند با شادی و لذت زندگی کند، مگر اینکه تقدیر و سرنوشت او را به مرحله‌ای غیرمنتظره ببرد.
هیچ کس را مکر و فن سودی نکرد
پیش بازی‌های مکار قضا
هوش مصنوعی: هیچ‌کس با حیله و ترفند نتوانسته در برابر سرنوشت بازی‌های فریبنده موفق باشد.
این قضا را دوستان خدمت کنند
جان کنند از صدق ایثار قضا
هوش مصنوعی: دوستان در این سرنوشت، با تمام وجودشان کمک می‌کنند و از روی صداقت و فداکاری، جان خود را فدای دیگران می‌کنند.
گرچه صورت مرد جان باقی بماند
در عنایت‌های بسیار قضا
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهر انسان حفظ می‌شود، اما در مقابل تأثیرات و حوادث سرنوشت، روح او تحت تأثیر قرار می‌گیرد و دچار تغییرات می‌شود.
جوز بشکست و بمانده مغز روح
رفت در حلوا ز انبار قضا
هوش مصنوعی: گردو شکسته شد و مغز آن باقی ماند، روح در سرنوشت به شیرینی حلوایی از انبار تقدیر رفت.
آنک سوی نار شد بی‌مغز بود
مغز او پوسید از انکار قضا
هوش مصنوعی: شخصی که به سمت نار می‌رود، از عقل و درک بی‌بهره است و در اثر انکار سرنوشت، فهم و عقل او فاسد شده است.
آنک سوی یار شد مسعود بود
مغز جان بگزید و شد یار قضا
هوش مصنوعی: مسعود به سمت یارش رفت و جانش را فدای او کرد و سرنوشت را پذیرفت.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۸ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

سلحدار در بیت اول بمعنی سلاح دار است یعنی کسی که اسلحه در اختیار دارد.
با الهام از بیت اول چند بیت ذیل را سرودم:
ای دل غافل ز اسرار اله
رو به سوی او کن هر صبح و پگاه
جستجو کن راه او بهر کمال
دور کن خویش را از مال و منال
عمر تو رو به پایان است ای کبیر
کن تو فکری بهر قیامت ای شهیر
تا توانی راه تقوی پیش گیر
تا شود دل ز نور حق منیر

1401/01/26 22:03
مسلی۷۳

آنک سوی یار شد #مسلی بود...