گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۱۱

بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم
حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم
پروانه‌ای تو بهر تو بفروز سینه را
تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم
بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی
زیرا ز خوف عشق تو ما سخت ایمنیم
پروانه را ز شمع تو هر روز مژده‌ای است
یعنی که مات شو که همی‌ مات ضامنیم
شادیم آن زمان که تو دعوی کنی که من
بی‌من شویم از خود و ز عشق صد منیم
تا باغ گلستان جمال تو دیده‌ایم
چون سرو سربلند و زبانور چو سوسنیم
بر گلشن زمانه برو آتشی بزن
زیرا ز عشق روی تو زان سوی گلشنیم
ای آنک سست دل شده‌ای در طریق عشق
در ما گریز زود که ما برج آهنیم
از ذوق آتش شه تبریز شمس دین
داریم آب رو و همه محض روغنیم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم
حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم
هوش مصنوعی: چشم خود را باز کن که از آن نگاه روشن و زیبا جذابیت می‌گیرد. هرگز نگذار که چشمانت از آن چهره زیبا دور شوند.
پروانه‌ای تو بهر تو بفروز سینه را
تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم
هوش مصنوعی: پروانه‌ای برای تو روشن می‌کنم که دل را بسوزاند تا ما بتوانیم عشق را بر آن دل بزنیم و احساس خود را بیان کنیم.
بفزای خوف عشق نخواهیم ایمنی
زیرا ز خوف عشق تو ما سخت ایمنیم
هوش مصنوعی: ما نخواهیم از من خطر عشق را کم کنیم، زیرا از همین خوف عشق تو، ما به طور عجیبی در امانیم.
پروانه را ز شمع تو هر روز مژده‌ای است
یعنی که مات شو که همی‌ مات ضامنیم
هوش مصنوعی: پروانه هر روز از شمع تو خبر خوشی می‌گیرد، یعنی خودت را تسلیم کن، زیرا ما همیشه در دام عشق تو گرفتاریم.
شادیم آن زمان که تو دعوی کنی که من
بی‌من شویم از خود و ز عشق صد منیم
هوش مصنوعی: ما در زمانی خوشحالیم که تو ادعا کنی که من از خود بی‌خود شوم و از عشق، به اندازه‌ای پرشور و پرشده شوم که به صد نفر هم بچشم.
تا باغ گلستان جمال تو دیده‌ایم
چون سرو سربلند و زبانور چو سوسنیم
هوش مصنوعی: ما زیبایی تو را مانند باغی پر از گل تماشا کرده‌ایم و همانند سروهای رفیع و لب‌های شیرین سوسن، درخشان و با وقار هستیم.
بر گلشن زمانه برو آتشی بزن
زیرا ز عشق روی تو زان سوی گلشنیم
هوش مصنوعی: در باغ زندگی آتشی برپا کن، چون عشق تو ما را به سوی آن باغ کشانده است.
ای آنک سست دل شده‌ای در طریق عشق
در ما گریز زود که ما برج آهنیم
هوش مصنوعی: ای کسی که در مسیر عشق ضعیف و سست شده‌ای، سریع از ما دوری کن، زیرا ما همچون آهن سخت و مقاوم هستیم.
از ذوق آتش شه تبریز شمس دین
داریم آب رو و همه محض روغنیم
هوش مصنوعی: ما از شور و شعف آتش شمس تبریز تاثیر گرفته‌ایم، ولی در واقعیت همه ما تنها مانند روغن هستیم که در زیر آب می‌رویم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۱۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/07/04 02:10
همایون

وقتی از انسان صحبت می‌‌شود سخن از یک معنی‌ است، نه هیچ فرد خاص، این معنی‌ بزرگترین معنی‌ است زیرا همه معنی‌‌های دیگر را در خود می‌‌پذیرد و به هستی‌ در می‌‌آورد و همین طور وقتی از بزرگی سخن به میان می‌‌آید از اندازه گفته نمی شود بلکه از ظرفیت و گنجایشی گفته می‌‌شود که انسان با خود به هستی‌ می‌‌آورد
این ماهیت انسان وقتی آشکار می‌‌گردد که انسان در برابر انسان قرار می‌‌گیرد و فضای دوستی‌ میان آن‌ها پدید می‌‌ید و آفرینش معنی‌ می‌‌یابد و سلطان عشق بر تخت می‌‌نشیند و به معنی‌‌ها جان می‌‌بخشد و انسان اولین زنده و جان دار هستی‌ پیدا می‌‌شود