گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۰۴

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم
می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم
هین طبل شکر زن که می طبل یافتی
گه زیر می زن ای دل و گه بم و بم و بم
از بهر من بخر دهلی از دهلزنان
تا برکنم ز باغ جهان شاخ و بیخ غم
لشکر رسید و عشق سپهدار لشکرست
صحرا و کوه پر شد از طبل و از علم
ما پر شدیم تا به گلو ساقی از ستیز
می ریزد آن شراب به اسراف همچو یم
دانی که بحر موج چرا می زند به جوش
از من شنو که بحریم و بحر اندرم
تنگ آمده‌ست و می طلبد موضع فراخ
بر می جهد به سوی هوا آب لاجرم
کان آب از آسمان سفری خوی بوده‌ست
اندر هوا و سیل و که و جوی ای صنم
آب حیات ما کم از آن آب بحر نیست
ما موج می زنیم ز هستی سوی عدم
نی در جهان خاک قرار است روح را
نی در هوای گنبد این چرخ خم به خم
زان باغ کو شکفت همان جاست میل جان
یعنی کنار صنع شهنشاه محتشم
بس بس مکن هنوز تو را باده خوردنی است
ما راضییم خواجه بدین ظلم و این ستم
خاموش باش فتنه درافکنده‌ای به شهر
خاموشیش مجوی که دریاست جان عم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اشکم دهل شده‌ست از این جام دم به دم
می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم
هوش مصنوعی: چشمانم همچون دهل در می‌آید و با هر بار نوشیدن این جام، صدای شاد و خوشی را به وجود می‌آورد. ای دل شکرگزار، لذت ببر و دوام بیاور!
هین طبل شکر زن که می طبل یافتی
گه زیر می زن ای دل و گه بم و بم و بم
هوش مصنوعی: عزیزم، بیدار باش و از شادی و لذت زندگی کن، زیرا فرصتی برای بی‌خیالی و خوشگذرانی پیدا کرده‌ای. گاهی باید زیر دوش مستی برقصی و گاهی هم به آرامی به زندگی بپردازی.
از بهر من بخر دهلی از دهلزنان
تا برکنم ز باغ جهان شاخ و بیخ غم
هوش مصنوعی: برای من بخر بهشتی از دیار دهلزن‌ها تا بتوانم از باغ جهان، ریشه و شاخه‌های غم را قطع کنم.
لشکر رسید و عشق سپهدار لشکرست
صحرا و کوه پر شد از طبل و از علم
هوش مصنوعی: لشکر آمد و عشق مانند فرمانده این لشکر است. دشت و کوه پر شده از صدای طبل و پرچم.
ما پر شدیم تا به گلو ساقی از ستیز
می ریزد آن شراب به اسراف همچو یم
هوش مصنوعی: ما تا جایی سرشار شده‌ایم که گلویمان پر است، و ساقی به طور فراوان شراب می‌ریزد، همان‌طور که دریا پر از آب است.
دانی که بحر موج چرا می زند به جوش
از من شنو که بحریم و بحر اندرم
هوش مصنوعی: می‌دانی چرا دریا به تلاطم و جوش می‌آید؟ از من بشنو که من خود دریا هستم و درونم پر از عمق و هیجان است.
تنگ آمده‌ست و می طلبد موضع فراخ
بر می جهد به سوی هوا آب لاجرم
هوش مصنوعی: آب که در تنگنایی قرار گرفته، برای به دست آوردن فضایی آزاد و راحت تلاش می‌کند و به سمت آسمان حرکت می‌کند.
کان آب از آسمان سفری خوی بوده‌ست
اندر هوا و سیل و که و جوی ای صنم
هوش مصنوعی: آب همواره از آسمان به زمین می‌آید و در رودها و جویبارها جاری می‌شود، ای محبوب من.
آب حیات ما کم از آن آب بحر نیست
ما موج می زنیم ز هستی سوی عدم
هوش مصنوعی: زندگی ما چیزی کمتر از آب دریا نیست، ما مانند امواجی هستیم که از وجود به سوی نیستی حرکت می‌کنیم.
نی در جهان خاک قرار است روح را
نی در هوای گنبد این چرخ خم به خم
هوش مصنوعی: در این اشعار، اشاره به وجود روح در عالم خاکی دارد و بیان می‌کند که این روح در مسیری پیچیده و پر از تغییرات در این دنیاست. مانند نی که در هوا حرکت می‌کند و به طریقی تأثیرگذار است، روح نیز در این جهان با چالاکی و نازکی از موانع عبور می‌کند.
زان باغ کو شکفت همان جاست میل جان
یعنی کنار صنع شهنشاه محتشم
هوش مصنوعی: در آن باغی که شکوفه‌ها باز شده‌اند، تمایل جان به آنجا است؛ یعنی در کنار کارهای پادشاه بزرگ و با وقار.
بس بس مکن هنوز تو را باده خوردنی است
ما راضییم خواجه بدین ظلم و این ستم
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از نوشیدنی بیاشام و نگران نباش، ما به این ستم و ظلمی که بر ما می‌رود راضی هستیم.
خاموش باش فتنه درافکنده‌ای به شهر
خاموشیش مجوی که دریاست جان عم
هوش مصنوعی: ساکت باش، تو در شهری که آتش فتنه به پا کرده‌ای، به دنبال آرامش نگرد، چرا که عمق آن مانند دریاست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۷۰۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/08/29 18:10
یوسف غریبی

در بیت اخر بجای ( فتنه ای ) دکتر عبالکریم سروش ( فتنه او ) اورده اند. سپاس

1397/08/29 21:10
۸

بیت آخر :

خاموش باش ! فتنه در افکنده ای به شهر
خاموشیش مجوی........
جنابشان " او " را از کجا آورده اند؟

1397/08/30 00:10
محسن

خاموش باش فتنه درافکنده‌ او به شهر
خاموشیش مجوی که دریاست جان عم
یوسف خان ، گویا سروش پُر بی راه نخوانده، چون خاموشیش اشاره به او ست

1397/08/30 01:10
محسن

ما راضییم خواجه بدین ظلم و این ستم
خاموش باش فتنه درافکنده‌ “ او “ به شهر
به نظر میرسد منظور از ” او “ خواجه در بیت قبل باشد