اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا دلبر خویش را نبینیم
جز در تک خون دل نشینیم
هوش مصنوعی: تا زمانی که محبوب خود را نبینیم، فقط در دل به غم و اندوه نشستهایم.
ما به نشویم از نصیحت
چون گمره عشق آن بهینیم
هوش مصنوعی: ما از نصیحت و پند دیگران تأثیری نمیپذیریم، زیرا در دنیای عشق، درک و فهم بهتری داریم.
اندر دل درد خانه داریم
درمان نبود چو همچنینیم
هوش مصنوعی: در دل ما درد و رنجی وجود دارد، اما هیچ درمانی برای آن نیست. ما همینطور هستیم و تغییری در وضعیتمان نیست.
در حلقه عاشقان قدسی
سرحلقه چو گوهر نگینیم
هوش مصنوعی: در جمع عاشقان، ما مانند نگین جواهر در بالای حلقه هستیم و از ارزش و زیبایی خاصی برخورداریم.
حاشا که ز عقل و روح لافیم
آتش در ما اگر همینیم
هوش مصنوعی: ما هرگز نمیگوییم که از عقل و روح خالی هستیم، چون اگر اینگونه باشیم، در وجود ما چیزی جز آتش و شعله نخواهد بود.
گر از عقبات روح جستی
مستانه مرو که در کمینیم
هوش مصنوعی: اگر از موانع روحی عبور کردی، با حالتی سرمست و شتابزده پیش نرو، زیرا ما در کمین هستیم.
چون فتنه نشان آسمانیم
چون است که فتنه زمینیم
هوش مصنوعی: ما به مانند فتنهای در آسمان هستیم، اما به همان اندازه هم در زمین فتنهانگیزیم.
چون سادهتر از روان پاکیم
پرنقش چرا مثال چینیم
هوش مصنوعی: چرا باید خود را با ظرافتها و پیچیدگیها نشان دهیم، وقتی که روح ما به سادگی و پاکی میرسد؟
پژمرده شود هزار دولت
ما تازه و تر چو یاسمینیم
هوش مصنوعی: هر چند ممکن است هزاران خوشبختی و نعمت از بین بروند، اما ما همچنان شاداب و تازه خواهیم ماند، مانند گل یاسمین.
گر متهمیم پیش هستی
اندر تتق فنا امینیم
هوش مصنوعی: اگر در پیشگاه هستی متهم هستیم، در برابر نابودی و فنا مورد اعتماد هستیم.
ما پشت بدین وجود داریم
کاندر شکم فنا جنینیم
هوش مصنوعی: ما در پس این وجود، در واقع در دنیای فانی قرار داریم و مانند جنینی هستیم که در رحم فنا و نابودی زندگی میکند.
تبریز ببین چه تاجداریم
زان سر که غلام شمس دینیم
هوش مصنوعی: تبریز را ببین که چقدر با شکوه است، از آن سرزمینی که ما خدمتگزار شمس دین هستیم.
حاشیه ها
کسی میتونه در مورد مصرع دوم بیت اول توضیح بده؟
برای من واضح نیست مراد شاعر چیه...
جلال دین عشق ویژه ای را تجربه کرده است و آن شمس تبریز است
میگوید جای ما بدون شمس در ته دریای خون دل است و جای دیگری نمی نشینیم تا وقتی که او را نمی بینیم
اما این عشق و جدایی معمولی نیست بلکه همین ارزومندی است که ما را به سر کرده همه عاشقان تبدیل کرده و از روح و جسم و جان برتر کرده است اگر تو هم به این مرحله رسیدی تازه بدان که شکار ما خواهی بود
این عشق ما را همیشه تر و تازه چون یاسمن کرده است من که فتنههای آسمان را فرو مینشانم خود بزرگترین فتنه برای زمینیان هستم و هیچ فریبکاری از فتنه من در امان نیست
من همیشه چون نوزادی از دل فنا متولد میشوم و در عین سادگی نقشهای تازه میاورم
چون فنا این مقام را بمن عطا کرده است و به من اعتماد درد
به من چون سرور عالمیان بنگر چون غلامی شمس دین را بجا آورده ام