غزل شمارهٔ ۱۵۴۷
من با تو حدیث بیزبان گویم
وز جمله حاضران نهان گویم
جز گوش تو نشنود حدیث من
هر چند میان مردمان گویم
در خواب سخن نه بیزبان گویند
در بیداری من آن چنان گویم
جز در بن چاه می ننالم من
اسرار غم تو بیمکان گویم
بر روی زمین نشسته باشم خوش
احوال زمین بر آسمان گویم
معشوق همیشود نهان از من
هر چند علامت نشان گویم
جانهای لطیف در فغان آیند
آن دم که من از غمت فغان گویم
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من با تو حدیث بیزبان گویم
وز جمله حاضران نهان گویم
هوش مصنوعی: من با تو بیواژه و بی حرف سخن میزنم و آنچه را که دیگران میدانند، پنهان نگه میدارم.
جز گوش تو نشنود حدیث من
هر چند میان مردمان گویم
هوش مصنوعی: تنها گوش تو میتواند داستان من را بشنود، هرچند که من این داستان را در میان مردم بگویم.
در خواب سخن نه بیزبان گویند
در بیداری من آن چنان گویم
هوش مصنوعی: در خواب، حتی بدون گفتن، ارتباط برقرار میشود، و در حالت بیداری، من نیز به همان شیوه بیان میکنم.
جز در بن چاه می ننالم من
اسرار غم تو بیمکان گویم
هوش مصنوعی: من فقط در عمق چاه ناله میکنم و صدای غمهای تو را در جایی پنهان میگویم.
بر روی زمین نشسته باشم خوش
احوال زمین بر آسمان گویم
هوش مصنوعی: اگر بر روی زمین آرام و خوشحال باشم، به آسمان میگویم که وضعیت زمین خوب است.
معشوق همیشود نهان از من
هر چند علامت نشان گویم
هوش مصنوعی: معشوق من هر بار که او را توصیف میکنم و نشانههایی از او میگویم، همچنان از من پنهان میماند.
جانهای لطیف در فغان آیند
آن دم که من از غمت فغان گویم
هوش مصنوعی: زمانی که من از غم تو ناله و فریاد کنم، روحهای حساس و لطیف به درد میآیند و به زاری درمیآیند.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1399/02/08 11:05
غزلی حزن انگیز و پر از رموز عشقی پنهان!
1404/01/13 08:04
محمد شریف صادقی
الحق غزل ساده و زیبایی ست..