گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۴۶

رفتم تصدیع از جهان بردم
بیرون شدم از زحیر و جان بردم
کردم بدرود همنشینان را
جان را به جهان بی‌نشان بردم
زین خانه شش دری برون رفتم
خوش رخت به سوی لامکان بردم
چون میر شکار غیب را دیدم
چون تیر پریدم و کمان بردم
چوگان اجل چو سوی من آمد
من گوی سعادت از میان بردم
از روزن من مهی عجب درتافت
رفتم سوی بام و نردبان بردم
این بام فلک که مجمع جان‌هاست
ز آن خوشتر بد که من گمان بردم
شاخ گل من چو گشت پژمرده
بازش سوی باغ و گلستان بردم
چون مشتریی نبود نقدم را
زودش سوی اصل اصل کان بردم
زین قلب زنان قراضه جان را
هم جانب زرگر ارمغان بردم
در غیب جهان بی‌کران دیدم
آلاجق خود بدان کران بردم
بر من مگری که زین سفر شادم
چون راه به خطه جنان بردم
این نکته نویس بر سر گورم
که سر ز بلا و امتحان بردم
خوش خسپ تنا در این زمین که من
پیغام تو سوی آسمان بردم
بربند زنخ که من فغان‌ها را
سرجمله به خالق فغان بردم
زین بیش مگو غم دل ایرا من
دل را به جناب غیب دان بردم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رفتم تصدیع از جهان بردم
بیرون شدم از زحیر و جان بردم
هوش مصنوعی: من از دنیا دور شدم و از تمام سختی‌ها و مشکلاتی که در آن بود، رهایی یافتم.
کردم بدرود همنشینان را
جان را به جهان بی‌نشان بردم
هوش مصنوعی: به دوستانم وداع گفتم و جانم را بدون نشانه‌ای به جهانی دیگر سپردم.
زین خانه شش دری برون رفتم
خوش رخت به سوی لامکان بردم
هوش مصنوعی: از این خانه با شش در، با ظاهری زیبا خارج شدم و به سوی جایی نامعلوم و بی‌نهایت رفتم.
چون میر شکار غیب را دیدم
چون تیر پریدم و کمان بردم
هوش مصنوعی: وقتی که شکارچی پنهان را دیدم، همچون پرنده‌ای که از تیرکمان به پرواز درمی‌آید، به سرعت و با آمادگی من هم حرکت کردم.
چوگان اجل چو سوی من آمد
من گوی سعادت از میان بردم
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت به سمت من آمد، من خوشبختی را از دست دادم.
از روزن من مهی عجب درتافت
رفتم سوی بام و نردبان بردم
هوش مصنوعی: از دریچه‌ای که دارم، نوری شگفت مرا روشن کرد. به سمت بام رفتم و نردبانی بردم تا بالا بروم.
این بام فلک که مجمع جان‌هاست
ز آن خوشتر بد که من گمان بردم
هوش مصنوعی: این آسمان که محل تجمع روح‌هاست، برای من از آنچه در ذهن داشتم، زیباتر و دل‌انگیزتر است.
شاخ گل من چو گشت پژمرده
بازش سوی باغ و گلستان بردم
هوش مصنوعی: زمانی که شاخه گل من پژمرده شد، دوباره آن را به سوی باغ و گلستان بردم.
چون مشتریی نبود نقدم را
زودش سوی اصل اصل کان بردم
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ کس نبود تا قیمت و ارزشم را بسنجد، به سرعت آن را به محل اصلی خود منتقل کردم.
زین قلب زنان قراضه جان را
هم جانب زرگر ارمغان بردم
هوش مصنوعی: از دل شکسته و آشفته‌ام، جانم را به زرگر هدیه دادم.
در غیب جهان بی‌کران دیدم
آلاجق خود بدان کران بردم
هوش مصنوعی: من در جهانی نامحدود و پنهان چیزی را مشاهده کردم که مانند یک پرچم یا نشانه به سمت دوردست‌ها بردم.
بر من مگری که زین سفر شادم
چون راه به خطه جنان بردم
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نباید بر من خرده بگیری، چون از سفر خود خوشحالم و این سفر مرا به سرزمین بهشت هدایت کرده است.
این نکته نویس بر سر گورم
که سر ز بلا و امتحان بردم
هوش مصنوعی: این نکته‌ای است که بر سر قبر من نوشته‌اند، چون من از بلا و آزمایش‌ها عبور کرده‌ام.
خوش خسپ تنا در این زمین که من
پیغام تو سوی آسمان بردم
هوش مصنوعی: در این زمین آرام و راحت بخواب، زیرا من پیام تو را به آسمان منتقل کردم.
بربند زنخ که من فغان‌ها را
سرجمله به خالق فغان بردم
هوش مصنوعی: به خودت رسیدگی کن و سر به سر من نگذار، زیرا من درد و ناله‌های خود را مستقیم به خدا می‌رسانم.
زین بیش مگو غم دل ایرا من
دل را به جناب غیب دان بردم
هوش مصنوعی: دیگر از غم دل چیزی نگو، زیرا من دل خود را به عالم غیب سپردم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۴۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1393/08/04 14:11
پیرایه یغمایی

صورت درست این بیت:
درغیب جهان بیکران دیدم
آلاجق خود بدان جهان بردم
آلاجق : آلاجق (آلاچق و آلاچیق)، نوعی خیمه ی ترکان، به شکلی که اکنون همانند آن را کلاه فرنگی گویند و در خراسان قدیم کلاه درویش می‌گفته‌اند.