گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲۸

به پیش باد تو ما همچو گردیم
بدان سو که تو گردی چون نگردیم
ز نور نوبهارت سبز و گرمیم
ز تأثیر خزانت سرد و زردیم
ز عکس حلم تو تسلیم باشیم
ز عکس خشم تو اندر نبردیم
عدم را برگماری جمله هیچیم
کرم را برفزایی جمله مردیم
عدم را و کرم را چون شکستی
جهان را و نهان را درنوردیم
چو دیدیم آنچ از عالم فزون است
دو عالم را شکستیم و بخوردیم
به چشم عاشقان جان و جهانیم
به چشم فاسقان مرگیم و دردیم
زمستان و تموز از ما جدا شد
نه گرمیم ای حریفان و نه سردیم
زمستان و تموز احوال جسم است
نه جسمیم این زمان ما روح فردیم
چو نطع عشق خود ما را نمودی
به مهره مهر تو کاستاد نردیم
چو گفتی بس بود خاموش کردیم
اگر چه بلبل گلزار و وردیم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به پیش باد تو ما همچو گردیم
بدان سو که تو گردی چون نگردیم
هوش مصنوعی: ما همچون گرد و غبار در جلوی باد حرکت می‌کنیم و به سمتی می‌رویم که تو بروی؛ اگر تو نروی، ما هم نمی‌گردیم.
ز نور نوبهارت سبز و گرمیم
ز تأثیر خزانت سرد و زردیم
هوش مصنوعی: ما به خاطر نور بهار سبز و شاداب هستیم، اما تحت تأثیر سرما و زردی خزانی، سرد و پژمرده شده‌ایم.
ز عکس حلم تو تسلیم باشیم
ز عکس خشم تو اندر نبردیم
هوش مصنوعی: ما در مقابل صبر و بردباری تو تسلیم هستیم و از خشم و قهر تو نمی‌جنگیم.
عدم را برگماری جمله هیچیم
کرم را برفزایی جمله مردیم
هوش مصنوعی: عدم را به بزرگ‌ترین حقیقت تبدیل می‌کنی، در حالی که همه ما هیچ هستیم. و به خاطر وجود تو، زندگی به ما معنا می‌دهد و ما را زنده نگه می‌داری.
عدم را و کرم را چون شکستی
جهان را و نهان را درنوردیم
هوش مصنوعی: زمانی که به مرز عدم و لطف الهی رسیدی، جهانی را که شکسته شده است و حقیقتی که در خفا است، به چالش کشیدیم.
چو دیدیم آنچ از عالم فزون است
دو عالم را شکستیم و بخوردیم
هوش مصنوعی: وقتی دیدیم که چیزی فراتر از این دنیا وجود دارد، دو جهان را کنار گذاشتیم و به آن دست یافتیم.
به چشم عاشقان جان و جهانیم
به چشم فاسقان مرگیم و دردیم
هوش مصنوعی: ما برای عاشقان وجود و زندگی هستیم، اما برای ناپاکان، مرگ و رنج به شمار می‌آییم.
زمستان و تموز از ما جدا شد
نه گرمیم ای حریفان و نه سردیم
هوش مصنوعی: زمستان و تابستان دیگر برای ما مهم نیستند؛ نه در گرما هستیم و نه در سرما، ای دوستان.
زمستان و تموز احوال جسم است
نه جسمیم این زمان ما روح فردیم
هوش مصنوعی: زمستان و تابستان وضعیت‌های جسمانی ما هستند، اما ما در این زمان روح‌هایی فرد و مستقل هستیم.
چو نطع عشق خود ما را نمودی
به مهره مهر تو کاستاد نردیم
هوش مصنوعی: وقتی که تو عشق خود را به ما نشان دادی، ما با مهره عشق تو بازی را آغاز کردیم.
چو گفتی بس بود خاموش کردیم
اگر چه بلبل گلزار و وردیم
هوش مصنوعی: وقتی که گفتی کافی است، سکوت کردیم، هرچند که بلبلان در باغ گل می‌خوانند و ما در حال لذت بردن هستیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۲۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۸ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/02/19 00:05
همایون

چنین انسانی‌ بی‌ هیچ مشکلی در هستی‌ در هماهنگی کامل حضور دارد و این معرفی‌ کوتاه و جامعی از انسان است و گفتن بیشتر لازم نیست و شاعر سخن را کوتاه می‌‌کند زیرا وقتی قوانین بازی را می‌‌داند بهتر است که نقش خود را در پهنه هستی‌ ایفا کند به ویژه که این بازی بسیار خوش آیند و فرح بخش و سازنده و گسترده است و احساس آن مانند احساس سرشار بلبلی زیبا و خوش آهنگ است که در میان گل‌های رنگارنگ گلزار همیشه بهاری این سو و آن سو می‌‌پرد و چهچه خود را همه جا می‌‌پراکند