گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۲

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا
جام می می‌ریخت ره ره زانک مست مست بود
خاک ره می‌گشت مست و پیش او می‌کوفت پا
صد هزاران یوسف از حسنش چو من حیران شده
ناله می‌کردند کی پیدای پنهان تا کجا
جان به پیشش در سجود از خاک ره بد بیشتر
عقل دیوانه شده نعره زنان که مرحبا
جیب‌ها بشکافته آن خویشتن داران ز عشق
دل سبک مانند کاه و روی‌ها چون کهربا
عالمی کرده خرابه از برای یک کرشم
وز خمار چشم نرگس عالمی دیگر هبا
هوشیاران سر فکنده جمله خود از بیم و ترس
پیش او صف‌ها کشیده بی‌دعا و بی‌ثنا
و آنک مستان خمار جادوی اویند نیز
چون ثنا گویند کز هستی فتادستند جدا
من جفاگر بی‌وفا جستم که هم جامم شود
پیش جام او بدیدم مست افتاده وفا
ترک و هندو مست و بدمستی همی‌کردند دوش
چون دو خصم خونی ملحد دل دوزخ سزا
گه به پای همدگر چون مجرمان معترف
می‌فتادندی به زاری جان سپار و تن فدا
باز دست همدگر بگرفته آن هندو و ترک
هر دو در رو می‌فتادند پیش آن مه روی ما
یک قدح پر کرد شاه و داد ظاهر آن به ترک
وز نهان با یک قدح می‌گفت هندو را بیا
ترک را تاجی به سر کایمان لقب دادم تو را
بر رخ هندو نهاده داغ کاین کفرست،ها
آن یکی صوفی مقیم صومعه پاکی شده
وین مقامر در خراباتی نهاده رخت‌ها
چون پدید آمد ز دور آن فتنه جان‌های حور
جام در کف سکر در سر روی چون شمس الضحی
ترس جان در صومعه افتاد زان ترساصنم
می‌کش و زنار بسته صوفیان پارسا
وان مقیمان خراباتی از آن دیوانه تر
می‌شکستند خم‌ها و می‌فکندند چنگ و نا
شور و شر و نفع و ضر و خوف و امن و جان و تن
جمله را سیلاب برده می‌کشاند سوی لا
نیم شب چون صبح شد آواز دادند مؤذنان
ایها العشاق قوموا و استعدوا للصلا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا
هوش مصنوعی: دیشب آن معشوق مورد نظر ما، با ظاهری آراسته و حالتی شاداب، به دنیا آمد و با یک جام پر از عطر و صفا به سوی ما آمد.
جام می می‌ریخت ره ره زانک مست مست بود
خاک ره می‌گشت مست و پیش او می‌کوفت پا
هوش مصنوعی: جامی از می را به آرامی می‌ریخت، زیرا خاک زمین تحت تاثیر مستی‌اش به حالت گیج و خراب درآمده بود و از روی زمین به سوی او پا می‌زد.
صد هزاران یوسف از حسنش چو من حیران شده
ناله می‌کردند کی پیدای پنهان تا کجا
هوش مصنوعی: هزاران یوسف که به زیبایی او شگفت‌زده شده بودند، به ناله و فریاد درآمده بودند و از خود می‌پرسیدند که این زیبایی پنهان تا کجا ادامه دارد.
جان به پیشش در سجود از خاک ره بد بیشتر
عقل دیوانه شده نعره زنان که مرحبا
هوش مصنوعی: در برابر او، جانم به خاک می‌افتد و به سجده می‌رود. دیوانه‌وار، عقل من هم بیشتر به تعجب و شادی درآید و فریاد بزند که به سلامتی!
جیب‌ها بشکافته آن خویشتن داران ز عشق
دل سبک مانند کاه و روی‌ها چون کهربا
هوش مصنوعی: آنهایی که خود را به عشق سپرده‌اند، از شدت عشق احساس سبکی می‌کنند و دلشان مانند کاه سبک است. چهره‌هایشان نیز مانند کهربا درخشان و زیبا شده است.
عالمی کرده خرابه از برای یک کرشم
وز خمار چشم نرگس عالمی دیگر هبا
هوش مصنوعی: عالمی به خاطر یک جاذبه و زیبایی، خراب و ویران شده است و از سنگینی و خواب آلودگی ناشی از نگاه گلی که به آن خیره شده، جهانی دیگر نابود شده است.
هوشیاران سر فکنده جمله خود از بیم و ترس
پیش او صف‌ها کشیده بی‌دعا و بی‌ثنا
هوش مصنوعی: افراد باهوش از ترس و نگرانی، به آرامی تکیه داده و در برابر او صف می‌کشند، بدون اینکه دعا یا ستایشی بیان کنند.
و آنک مستان خمار جادوی اویند نیز
چون ثنا گویند کز هستی فتادستند جدا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و هوای افرادی می‌پردازد که تحت تأثیر جاذبه و زیبایی خاصی قرار گرفته‌اند. آنها مانند افرادی مستانه احساس می‌کنند و در عین حال به ستایش و تمجید از آن زیبایی می‌پردازند. در حقیقت، این زیبایی آنها را از خود بی‌خود کرده و در نتیجه، احساس می‌کنند که از وجود و هستی حقیقی خود جدا شده‌اند.
من جفاگر بی‌وفا جستم که هم جامم شود
پیش جام او بدیدم مست افتاده وفا
هوش مصنوعی: من به دنبال کسی هستم که بی‌وفایی کرده و به من بی‌محلی کرده باشد، تا بتوانم به خاطر او با杯 خودم بنوشم. اما در کمال تعجب دیدم که خودم در حال مستی و وفاداری افتاده‌ام.
ترک و هندو مست و بدمستی همی‌کردند دوش
چون دو خصم خونی ملحد دل دوزخ سزا
هوش مصنوعی: در شب گذشته، ترک و هندو به خوشگذرانی و مستی پرداخته بودند، مانند دو دشمنی که به خاطر کینه و خصومت، در حال جنگ با یکدیگر هستند و هرکدام برای دیگری عذاب الهی را شایسته می‌دانند.
گه به پای همدگر چون مجرمان معترف
می‌فتادندی به زاری جان سپار و تن فدا
هوش مصنوعی: گاهی اوقات این دو نفر همچون مجرمان، اعتراف‌کنان و با زاری به پای هم می‌افتادند و جان و تن خود را فدای یکدیگر می‌کردند.
باز دست همدگر بگرفته آن هندو و ترک
هر دو در رو می‌فتادند پیش آن مه روی ما
هوش مصنوعی: هندو و ترک، هر کدام دست دیگری را گرفته بودند و هر دو در برابر زیبایی چهره ما به زمین می‌افتادند.
یک قدح پر کرد شاه و داد ظاهر آن به ترک
وز نهان با یک قدح می‌گفت هندو را بیا
هوش مصنوعی: شاه یک جام شراب پر کرد و آن را به ترک داد. در حالی که از درون خود، با یک جام می‌گفت: "هندو را بیا".
ترک را تاجی به سر کایمان لقب دادم تو را
بر رخ هندو نهاده داغ کاین کفرست،ها
هوش مصنوعی: من تاجی به سر ترک گذاشتم و بر چهره هندو نشان داغی گذاشتم که نمایانگر کفر اوست.
آن یکی صوفی مقیم صومعه پاکی شده
وین مقامر در خراباتی نهاده رخت‌ها
هوش مصنوعی: یکی از صوفیان در صومعه‌ای از پاکی و عبادت ساکن شده است، در حالی که دیگری در میخانه‌ای لباس‌های خود را گذاشته و مشغول بزم و خوش‌گذرانی است.
چون پدید آمد ز دور آن فتنه جان‌های حور
جام در کف سکر در سر روی چون شمس الضحی
هوش مصنوعی: وقتی آن فتنه از دور نمایان شد، حوری‌های زیبا جان گرفتند و با جام‌هایی پر از مستی، در سرشان نور و تابش مانند خورشید صبح می‌درخشید.
ترس جان در صومعه افتاد زان ترساصنم
می‌کش و زنار بسته صوفیان پارسا
هوش مصنوعی: ترس جان از حضور در صومعه به خاطر آن ترس است. بنابراین ای مجسمه، بکش و بند به دوش صوفیان پارسا را بگسل.
وان مقیمان خراباتی از آن دیوانه تر
می‌شکستند خم‌ها و می‌فکندند چنگ و نا
هوش مصنوعی: و آن کسانی که در میخانه به سر می‌بردند، از آن دیوانه‌ها هم دیوانه‌تر بودند؛ آن‌ها بطری‌ها را می‌شکستند و چنگیز و ساز را به زمین می‌زدند.
شور و شر و نفع و ضر و خوف و امن و جان و تن
جمله را سیلاب برده می‌کشاند سوی لا
هوش مصنوعی: تمامی احساسات و تجربیات انسانی مانند شور و شوق، فایده و ضرر، ترس و آرامش، و حیات و مرگ، همه به سوی یک حقیقت عمیق و بی‌نهایت کشیده می‌شوند.
نیم شب چون صبح شد آواز دادند مؤذنان
ایها العشاق قوموا و استعدوا للصلا
هوش مصنوعی: در نیمه‌های شب، زمانی که صبح نزدیک بود، مؤذنان با صدای بلند ندا کردند: ای عاشقان، برخیزید و برای نماز آماده شوید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۵۲ به خوانش آرش خیرآبادی

حاشیه ها

1396/04/02 22:07
منصور قربانی

دراین غزل شاعر باین امراشاره دارد که در بزم عرفان که مستی از می معرفت حاصل میشود القاب وعناوین که ظاهری هستند بکنار میرود وهمه به امر محبوب برسرکاری هستند.

1396/09/05 21:12
نادر..

از برای یک کرشمه، عالمی کرده خراب...

1397/07/12 08:10
همایون

به نظر از غزل‌های الحاقی است که وارد دیوان شده است و با زبان جلال دین فاصله دارد
واژه های استعدوا و مؤذنان و للصلا در جای دیگر نیامده است

1400/09/03 02:12
افشین آرامش

غزل پر مغزی است. مصرع چون دو خصم خونی ملحد دل دوزخ سزا ، گواه این است که شعر سروده مولانا ست . در پیرامون خصم بیشتر تحقیق بفرمایید . مصرع برگرفته از داستان قرآن راجع به زندگی حضرت داود است که به حضرت مولانا به درستی به ماهیت خصم پی برده است از آنجا که هر دو رو ملحد می نامد درصورتی که در هیچ ترجمه ای فارسی قرآن هر دو خصم ملحد نام نبرده شده اند . پیرامون خصم بیشتر تحقیق کنید معنی لغوی منظور نیست ‌ . نقش حضرت علی در این شعر مستتر است . شعر چند لایه دارد .

1397/07/13 00:10
عباس جنت

هبا = خاک نرم
مقامر = قمار‌کننده؛ قمارباز
شمس الضحی = آفتاب صبحگاهی که جهان را روشن سازد
ایها العشاق قوموا و استعدوا للصلا = ای عاشقان برخیزید و دیگران را دعوت کنید