برگردان به زبان ساده
دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا
هوش مصنوعی: دیشب آن معشوق مورد نظر ما، با ظاهری آراسته و حالتی شاداب، به دنیا آمد و با یک جام پر از عطر و صفا به سوی ما آمد.
جام می میریخت ره ره زانک مست مست بود
خاک ره میگشت مست و پیش او میکوفت پا
هوش مصنوعی: جامی از می را به آرامی میریخت، زیرا خاک زمین تحت تاثیر مستیاش به حالت گیج و خراب درآمده بود و از روی زمین به سوی او پا میزد.
صد هزاران یوسف از حسنش چو من حیران شده
ناله میکردند کی پیدای پنهان تا کجا
هوش مصنوعی: هزاران یوسف که به زیبایی او شگفتزده شده بودند، به ناله و فریاد درآمده بودند و از خود میپرسیدند که این زیبایی پنهان تا کجا ادامه دارد.
جان به پیشش در سجود از خاک ره بد بیشتر
عقل دیوانه شده نعره زنان که مرحبا
هوش مصنوعی: در برابر او، جانم به خاک میافتد و به سجده میرود. دیوانهوار، عقل من هم بیشتر به تعجب و شادی درآید و فریاد بزند که به سلامتی!
جیبها بشکافته آن خویشتن داران ز عشق
دل سبک مانند کاه و رویها چون کهربا
هوش مصنوعی: آنهایی که خود را به عشق سپردهاند، از شدت عشق احساس سبکی میکنند و دلشان مانند کاه سبک است. چهرههایشان نیز مانند کهربا درخشان و زیبا شده است.
عالمی کرده خرابه از برای یک کرشم
وز خمار چشم نرگس عالمی دیگر هبا
هوش مصنوعی: عالمی به خاطر یک جاذبه و زیبایی، خراب و ویران شده است و از سنگینی و خواب آلودگی ناشی از نگاه گلی که به آن خیره شده، جهانی دیگر نابود شده است.
هوشیاران سر فکنده جمله خود از بیم و ترس
پیش او صفها کشیده بیدعا و بیثنا
هوش مصنوعی: افراد باهوش از ترس و نگرانی، به آرامی تکیه داده و در برابر او صف میکشند، بدون اینکه دعا یا ستایشی بیان کنند.
و آنک مستان خمار جادوی اویند نیز
چون ثنا گویند کز هستی فتادستند جدا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و هوای افرادی میپردازد که تحت تأثیر جاذبه و زیبایی خاصی قرار گرفتهاند. آنها مانند افرادی مستانه احساس میکنند و در عین حال به ستایش و تمجید از آن زیبایی میپردازند. در حقیقت، این زیبایی آنها را از خود بیخود کرده و در نتیجه، احساس میکنند که از وجود و هستی حقیقی خود جدا شدهاند.
من جفاگر بیوفا جستم که هم جامم شود
پیش جام او بدیدم مست افتاده وفا
هوش مصنوعی: من به دنبال کسی هستم که بیوفایی کرده و به من بیمحلی کرده باشد، تا بتوانم به خاطر او با杯 خودم بنوشم. اما در کمال تعجب دیدم که خودم در حال مستی و وفاداری افتادهام.
ترک و هندو مست و بدمستی همیکردند دوش
چون دو خصم خونی ملحد دل دوزخ سزا
هوش مصنوعی: در شب گذشته، ترک و هندو به خوشگذرانی و مستی پرداخته بودند، مانند دو دشمنی که به خاطر کینه و خصومت، در حال جنگ با یکدیگر هستند و هرکدام برای دیگری عذاب الهی را شایسته میدانند.
گه به پای همدگر چون مجرمان معترف
میفتادندی به زاری جان سپار و تن فدا
هوش مصنوعی: گاهی اوقات این دو نفر همچون مجرمان، اعترافکنان و با زاری به پای هم میافتادند و جان و تن خود را فدای یکدیگر میکردند.
باز دست همدگر بگرفته آن هندو و ترک
هر دو در رو میفتادند پیش آن مه روی ما
هوش مصنوعی: هندو و ترک، هر کدام دست دیگری را گرفته بودند و هر دو در برابر زیبایی چهره ما به زمین میافتادند.
یک قدح پر کرد شاه و داد ظاهر آن به ترک
وز نهان با یک قدح میگفت هندو را بیا
هوش مصنوعی: شاه یک جام شراب پر کرد و آن را به ترک داد. در حالی که از درون خود، با یک جام میگفت: "هندو را بیا".
ترک را تاجی به سر کایمان لقب دادم تو را
بر رخ هندو نهاده داغ کاین کفرست،ها
هوش مصنوعی: من تاجی به سر ترک گذاشتم و بر چهره هندو نشان داغی گذاشتم که نمایانگر کفر اوست.
آن یکی صوفی مقیم صومعه پاکی شده
وین مقامر در خراباتی نهاده رختها
هوش مصنوعی: یکی از صوفیان در صومعهای از پاکی و عبادت ساکن شده است، در حالی که دیگری در میخانهای لباسهای خود را گذاشته و مشغول بزم و خوشگذرانی است.
چون پدید آمد ز دور آن فتنه جانهای حور
جام در کف سکر در سر روی چون شمس الضحی
هوش مصنوعی: وقتی آن فتنه از دور نمایان شد، حوریهای زیبا جان گرفتند و با جامهایی پر از مستی، در سرشان نور و تابش مانند خورشید صبح میدرخشید.
ترس جان در صومعه افتاد زان ترساصنم
میکش و زنار بسته صوفیان پارسا
هوش مصنوعی: ترس جان از حضور در صومعه به خاطر آن ترس است. بنابراین ای مجسمه، بکش و بند به دوش صوفیان پارسا را بگسل.
وان مقیمان خراباتی از آن دیوانه تر
میشکستند خمها و میفکندند چنگ و نا
هوش مصنوعی: و آن کسانی که در میخانه به سر میبردند، از آن دیوانهها هم دیوانهتر بودند؛ آنها بطریها را میشکستند و چنگیز و ساز را به زمین میزدند.
شور و شر و نفع و ضر و خوف و امن و جان و تن
جمله را سیلاب برده میکشاند سوی لا
هوش مصنوعی: تمامی احساسات و تجربیات انسانی مانند شور و شوق، فایده و ضرر، ترس و آرامش، و حیات و مرگ، همه به سوی یک حقیقت عمیق و بینهایت کشیده میشوند.
نیم شب چون صبح شد آواز دادند مؤذنان
ایها العشاق قوموا و استعدوا للصلا
هوش مصنوعی: در نیمههای شب، زمانی که صبح نزدیک بود، مؤذنان با صدای بلند ندا کردند: ای عاشقان، برخیزید و برای نماز آماده شوید.