گنجور

غزل شمارهٔ ۱۵۰۹

سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم
رها کردم چنان شکرستانی
چو حیوان هر گیاهی می چریدم
پیاز و گندنا چون قوم موسی
چرا بر من و سلوی برگزیدم
به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
از آن بانگ دهل از عالم کل
بدین دنیای فانی اوفتیدم
میان جان‌ها جان مجرد
چو دل بی‌پر و بی‌پا می پریدم
از آن باده که لطف و خنده بخشد
چو گل بی‌حلق و بی‌لب می چشیدم
ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم
بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم
چنانک اکنون ز رفتن می گریزم
از آن جا آمدن هم می رمیدم
بگفت ای جان برو هر جا که باشی
که من نزدیک چون حبل الوریدم
فسون کرد و مرا بس عشوه‌ها داد
فسون و عشوه او را خریدم
فسون او جهان را برجهاند
کی باشم من که من خود ناپدیدم
ز راهم برد وان گاهم به ره کرد
گر از ره می نرفتم می رهیدم
بگویم چون رسی آن جا ولیکن
قلم بشکست چون این جا رسیدم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سفر کردم به هر شهری دویدم
چو شهر عشق من شهری ندیدم
هوش مصنوعی: من به هر جایی سفر کردم و در هر شهری گشتم، اما هیچ کجا به اندازه شهر عشق من زیبا و دلنشین نبود.
ندانستم ز اول قدر آن شهر
ز نادانی بسی غربت کشیدم
هوش مصنوعی: درک نکردم از ابتدا ارزش آن شهر را و به خاطر نادانی‌ام بارها دچار تنهایی و دوری شدم.
رها کردم چنان شکرستانی
چو حیوان هر گیاهی می چریدم
هوش مصنوعی: من از آن دنیا و لذت‌هایش دست کشیدم، مانند حیوانی که به راحتی از هر گیاهی تغذیه می‌کند.
پیاز و گندنا چون قوم موسی
چرا بر من و سلوی برگزیدم
هوش مصنوعی: پیاز و گندم مانند قوم موسی، چرا من را انتخاب کرده و از نعمت‌های خود محروم کردید؟
به غیر عشق آواز دهل بود
هر آوازی که در عالم شنیدم
هوش مصنوعی: هر صدایی که در دنیا شنیدم، جز صدای عشق، هیچ‌گونه ارزش و جاذبه‌ای ندارد.
از آن بانگ دهل از عالم کل
بدین دنیای فانی اوفتیدم
هوش مصنوعی: صدای دهل از عالم بزرگ به گوش رسید و من از آن صدا به این دنیای فانی وارد شدم.
میان جان‌ها جان مجرد
چو دل بی‌پر و بی‌پا می پریدم
هوش مصنوعی: در دل انسان‌ها، روحی آزاد و بی‌قید و شرط وجود دارد که مانند دلی بی‌سر و بی‌پاست، و من در آنجا پرواز می‌کردم.
از آن باده که لطف و خنده بخشد
چو گل بی‌حلق و بی‌لب می چشیدم
هوش مصنوعی: من از آن شرابی می‌نوشیدم که مانند گل، لطافت و شادی به همراه داشته باشد، بی‌آنکه نیازی به لب‌ها یا محافل خاصی داشته باشد.
ندا آمد ز عشق ای جان سفر کن
که من محنت سرایی آفریدم
هوش مصنوعی: صدایی از عشق به من رسید، ای جان، حرکت کن و برو، زیرا من دنیایی پر از درد و رنج ساخته‌ام.
بسی گفتم که من آن جا نخواهم
بسی نالیدم و جامه دریدم
هوش مصنوعی: من بارها گفته‌ام که در آنجا نخواهم بود و به شدت ناله کرده‌ام و لباس خود را پاره کرده‌ام.
چنانک اکنون ز رفتن می گریزم
از آن جا آمدن هم می رمیدم
هوش مصنوعی: من اکنون از رفتن فرار می‌کنم، همانطور که در زمان آمدن هم از آنجا فرار می‌کردم.
بگفت ای جان برو هر جا که باشی
که من نزدیک چون حبل الوریدم
هوش مصنوعی: برو هر کجا که می‌خواهی بروی، زیرا من به اندازه حبل الورید (رگی که به قلب می‌رود) به تو نزدیک هستم.
فسون کرد و مرا بس عشوه‌ها داد
فسون و عشوه او را خریدم
هوش مصنوعی: او با جذابیت‌هایش مرا فریب داد و من به خاطر آن جذابیت‌ها به او وابسته شدم.
فسون او جهان را برجهاند
کی باشم من که من خود ناپدیدم
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که من، که خودم ناپدید شده‌ام، در جهانی که او (منظور ممکن است یک فرد یا قدرت خاص باشد) را به حرکت درآورده، جایی داشته باشم؟
ز راهم برد وان گاهم به ره کرد
گر از ره می نرفتم می رهیدم
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی‌ام از راه خود منحرف شدم و به راهی دیگر رفتم. اگر به سمت راست خود ادامه می‌دادم، از مشکلات و خطرات دور می‌شدم.
بگویم چون رسی آن جا ولیکن
قلم بشکست چون این جا رسیدم
هوش مصنوعی: می‌خواهم بگویم وقتی که به آنجا رسیدم، اما قلم شکسته و نتوانستم حرفم را بزنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۵۰۹ به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"فرود"
با صدای پریسا (آلبوم گل بهشت)

حاشیه ها

1392/04/28 12:06
amin

عشق بینهایت را بینهایت خواستن است در دریای مقدس خود ندیدن..!

1392/04/28 12:06
amin

عشق بینهایت را بینهایت خواستن است در دریامقدس و زلال خود ندیدن..!

1392/04/28 12:06
امین کیخا

مولانا انرا ناپیدایی خود گرفته است و شدن به شکرستان و بی لب باده نالبالود خوردن ، تذرو بر گندنا گزیدن !

1398/09/04 22:12
عباس جنت

گندنا = تره
سلوی = انگبین، عسل
حبل الورید = رگ گردن؛ شاهرگ

1399/10/13 17:01
هیچکس بی نام

مو به تن آدم سیخ میشه، کجا بودی مولای جان وقتی این در افشانی هارو میکردی، چقدر سخت و بی معنی بود زندگی اگه تو نبودی جانم به فدات دور سرت بگردم مولای من

1400/10/25 23:12
کوروش

ز راهم برد وان گاهم به ره کرد

گر از ره می نرفتم می رهیدم

 

مصرع دوم رو میشه تفسیر کنید ؟